دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
کاکل از بالا بلندی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتادگی لایق مشک و عنبر است
شست وشاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد هر دواز یک کوره آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
نا کسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالا تر است
کره اسب از نجابت در تعاقب می رود
کره خر از خریت پیش پیش مادر است
سعدیا عیب خود گو مگو عیب دگران
هر که گوید عیب خود او از همه بالا تر است
سلام دست شما درد نکند و موفق باشی!
مدتی بود دنبال این شعر میگشتم اما نمییافتم.
بنظرم این هم کامل نیست.
بهر تقدیر ممنون