خانه عناوین مطالب تماس با من

***** دل نوشته *****

***** دل نوشته *****

پیوندها

  • یه فنجون قهوه با طعم تمشک
  • سحرگاه امید
  • پاییز یک عشق

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • قدر و درد
  • زندگی باید کرد
  • ارنست همینگوی
  • جرج برنارد شاو
  • از کتاب هنوز در سفرم .... سهراب سپهری
  • گاندی
  • گلپونه ها
  • افتادم و بر خاک رسیدم
  • جمع اضدادم
  • آسمان غزل
  • اگه فاصله افتاده
  • از زندگانیم گله دارد جوانیم
  • ما آزموده​ایم در این شهر
  • عشق پرواز بلندی ست
  • چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
  • باران باش
  • دریای بی خیالی
  • آنقدر از مقابل چشم تو ...
  • میلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص)
  • از میکده هم به سوی حق راهی هست
  • پایان سخن
  • چنانکه گویی ......
  • می ترسم از پدرم بزرگتر بشم
  • حالمان بد نیست
  • فردا را از امروز تند تر بدو
  • روز تولد من
  • خوشبختی ما
  • شعری زیبا از مهرداد اوستا (محمد رضا رحمانی)
  • حرف دل
  • تصویر ذهنی

بایگانی

  • مرداد 1392 1
  • مهر 1390 1
  • اردیبهشت 1390 4
  • اسفند 1389 1
  • دی 1389 1
  • مهر 1389 1
  • مرداد 1389 1
  • تیر 1389 2
  • خرداد 1389 5
  • اردیبهشت 1389 1
  • اسفند 1388 3
  • بهمن 1388 3
  • آذر 1388 2
  • آبان 1388 2
  • مهر 1388 4
  • شهریور 1388 11
  • مرداد 1388 10
  • تیر 1388 23
  • خرداد 1388 9
  • اردیبهشت 1388 3
  • فروردین 1388 3
  • اسفند 1387 16
  • بهمن 1387 11
  • دی 1387 16
  • آذر 1387 18
  • آبان 1387 14
  • مهر 1387 19
  • شهریور 1387 15
  • مرداد 1387 25
  • تیر 1387 28
  • خرداد 1387 12
  • اردیبهشت 1387 10
  • فروردین 1387 5
  • اسفند 1386 15
  • بهمن 1386 7

آمار : 527618 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • قدر و درد دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 01:51
    درد علی (ع) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس می‌کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه‌های شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس می‌کند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی که...
  • زندگی باید کرد دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 14:02
    زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ ، گاه باید بارید بر سر صخره سنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان...!!!
  • ارنست همینگوی یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 16:42
    انسان ها شکست نمیخورند بلکه تنها تلاش کردن شان را متوقف می سازند.
  • جرج برنارد شاو یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 16:39
    مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچارخواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید .
  • از کتاب هنوز در سفرم .... سهراب سپهری یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 16:28
    من سال ها نماز خوانده ام. بزرگ ترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی درِ مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت: "نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید!". مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم، بی آن که خدایی داشته باشم!.....
  • گاندی یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 16:25
    درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بی‏عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب، این حماقت را حکمت خداوند می‏نامند .
  • گلپونه ها سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 10:27
    گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته باران اشکم روی گور دل چکیده بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم من دیده بر راه شما دارم که شاید سر بر کشید از خاکهای تیره غم ********** من مرغک افسرده ای بر...
  • افتادم و بر خاک رسیدم دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 15:56
    سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟ افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟ هرکس به تو از شوق فرستاد پیامی من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی مغرور، ولی دست به دامان رقیبان رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟ «تنهایی و رسوایی»، «بی‌مهری و آزار» ای عشق،...
  • جمع اضدادم سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 08:46
    مرا با خاک می سنجی نمی دانی که من بادم نمیدانی که در گوش کر افلاک فریادم نه خود با آب کوثر همسرشتم نز بهشتم من که من از دوزخم با آتش نمرود همزادم نه رودی سر به فرمانم که سیلابی خرو شانم که از قید مصب و بسترو سر منزل آزادم گهی تنگ است دنیایم گهی در مشت گنجایم فرو مانده است عقل مدعی در کار ابعادم برای شب شماری چوبخط...
  • آسمان غزل چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 09:35
    در آسمان غزل عاشقانه بال زدم به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم در انزوای خودم با تو عالمی دارم به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم کتاب حافظم از دست من کلافه شدست چقدر آمدنت را چقدر فال زدم غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست همان شبی که برایش تورا مثال زدم غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم به قدر...
  • اگه فاصله افتاده شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 11:52
    اگه فاصله افتاده ، اگه من با خودم سردم تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم چه آسون دل بریدی از دلی که پای تو گیره که از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره نمیترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه همیشه لحظه آخر خدا نزدیکتر میشه تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره که حتی از تو چشماشو یه لحظه بر نمیداره تو امید منی اما...
  • از زندگانیم گله دارد جوانیم سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 08:19
    از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده ى جوانى از این زندگانیم دارم هواى صحبت یاران رفته را یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق داده نوید زندگى جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده ى جرس کاروانیم گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم...
  • ما آزموده​ایم در این شهر دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 13:18
    ما آزموده​ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست می​گزم و آه می​کشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می​سرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و...
  • عشق پرواز بلندی ست پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 14:23
    عشق پرواز بلندی ست ، مرا پربدهید به من اندیشۀ از مرز فراتر بدهید من به دنبال دل گمشده ای می گردم یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید تا درختان جوان راه من را سد نکنند برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید آتش از سینۀآن سرو جوان بردارید شعله اش را به درختان...
  • چرا خانه کوچک ما سیب نداشت یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 16:07
    تو به من خندیدی ، و نمیدانستی: من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم . باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید . غضب الوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک. و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم ، که چرا خانه...
  • باران باش سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 13:15
    باران باش و ببار و نپرس که پیاله های خالی از آن کیست. کورش کبیر
  • دریای بی خیالی یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 17:13
    دلم خوش است به گل های باغ قالی ها که چشم باران دارم ز خشکسالی ها به باد حادثه بالم اگر شکسته٬چه باک! خوشا پریدن با این شکسته بالی ها! چه غربتی است٬عزیزان من کجا رفتند؟ تمام دور و برم پر ز جای خالی ها زلال بود و روان رود رو به دریایم همین که ماندم، مرداب شد زلالی ها خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود که دل زدیم به دریای...
  • آنقدر از مقابل چشم تو ... سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 08:35
    آ نقدر از مقابل چشم تو رد شدم تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم منظومه ای برابر چشمم گشوده شد آن شب که از کنار تو آرام رد شدم گم بودم از نگاه تمام ستارگان تا اینکه با دو چشم سیاهت رصد شدم دیدم تو را در آینه و مثل آینه من هم دچار - از تو چه پنهان- حسد شدم شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق در عمق چشم های تو حبس ابد شدم شاعر...
  • میلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص) پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 11:27
    میلاد با سعادت رسول اکرم(ص) و امام جعفرصادق(ع) برهمگان مبارک
  • از میکده هم به سوی حق راهی هست چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 08:29
    در میکده دوش، زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صراحی در دست گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت از میکده هم به سوی حق راهی هست
  • پایان سخن شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 15:01
    برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک برآمدیم و بر باد شدیم خیام
  • چنانکه گویی ...... یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 12:55
    برقص چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند عشق بورز چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای بخوان چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود زندگی کن چنانکه گویی بهشت روی زمین است
  • می ترسم از پدرم بزرگتر بشم دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 08:38
    فیلسوفی می گفت: ‌وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود و وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شدیعنی ۱۶ برابر من و وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من و وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من و وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من و وقتی من ۱۵ ساله شدم...
  • حالمان بد نیست سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 12:26
    حالمان بد نیست ، غم کم میخوریم کم که نه هر روز کم کم میخـــــوریم آب میخــواهم ســــــــرابم میدهند عشــــق می ورزم عــذابم میدهند خود نمــــــیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکـــــــــــــردی آفتاب ؟ خنـــــــجری بر قلـــــب بیمارم زدند بیگــــــــــناهی بــــودم و دارم زدند ســــنگ را بستند و سـگ آزاد شد یک...
  • فردا را از امروز تند تر بدو دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 11:44
    شیر افریقایی هر شب که می خوابد می داند که فردا باید از کند ترین غزال افریقایی کمی تند تر بدود تا از گرسنگی نمیرد. وغزال آفریقایی هر شب که می خوابد می داند که فردا باید از تند ترین شیر آفریقایی کمی تند تر بدود تا کشته نشود . مهم نیست که تو شیر هستی یا غزال مهم این است که فردا را از امروز تند تر بدوی
  • روز تولد من دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 09:54
    چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس ... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن ! دوم آذر ماه کسی هلم داد و بند ناف مرا برید و گره زد به روشنایی مهتاب دلم گرفته بود و اولین ترانه بوی شور گریه را می داد
  • خوشبختی ما یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 11:10
    خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم. حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا دکتر علی شریعتی
  • شعری زیبا از مهرداد اوستا (محمد رضا رحمانی) دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 12:36
    این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم. وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چرا...
  • حرف دل چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 14:31
    چو نی می‌نالم از داغ جدایی دریغا ای نسیم آشنایی چنان گشتم غبارآلود غربت که نشناسم که خود بودم کجایی. **** من آن ابرم که می‌خواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دل تنگم غریب این در و دشت نمی داند کجا سر می‌گذارد … **** شکفتی چون گل و پژمردی از من خزانم دیدی و آزردی از من بد آوردی، و گرنه با چنین ناز اگر دل داشتم می‌بردی...
  • تصویر ذهنی دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 13:39
    شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور » که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت . سرانجام یکی از آنها را...
  • 302
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11