بزرگترین درس زندگی اینست‌که گاهی احمق‌ها هم درست می‌گویند.                                      (وینستون چرچیل)

گوشه ای از نامه چارلی چاپلین هنرمند و نابغه سینما به دخترش

متن زیر گوشه ای از نامه چارلی چاپلین هنرمند و نابغه سینما به دخترش است:
دخترم! اینجا شب است، یک شب نوئل و من از تو بسی دورم، خیلی دور، اما تصویر تو آنجا روی میز هست، تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست، اما تو کجایی؟ آنجا در صحنه پر شکوه تئاتر هنرنمایی می کنی؟ شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه، نقش آن “شهدخت ایرانی” است که اسیر تاتارها شده است. شاهزاده خانم باش و بمان، ستاره باش و بدرخش اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران، عطر مستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند، تو را فرصت هشیاری داد نامه پدرت را بخوان. صدای کف زدن های تماشاگران گاه تو را به آسمان ها خواهد برد، برو! آنجا برو. اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن: زندگی آن رقاصان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه می رقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد؛ من نیز یکی از اینان بودم، من طعم گرسنگی را چشیده ام من درد بی خانمانی را کشیده ام و از اینها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند، احساس کرده ام. با این همه من زنده ام و از زندگانی پیش از آنکه مرگ فرا رسد نباید حرفی زد.
دخترم در دنیایی که تو زندگی می کنی، تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسر فراموش کن، اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس، حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباس های بچه اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار! گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بار با خود بگو:”من هم یکی از آنان هستم” آری تو هم یک از آنها هستی دخترم نه بیشتر! هنر پیش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند. وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خودت را به حومه پاریس برسان، من آنجا را خوب می شناسم. از قرنها پیش آنجا درگهواره کولیان بوده است در آنجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید، اما زیباتر از تو! مغرورتر از تو! اعتراف کن دخترم، همیشه کسی هست که بهتر از تو میرقصد. همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران، یک گدای کنار رود سن ناسزا بگوید. همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی با خود بگو سومین سکه مال من نیست، این مال یک مرد گمنام باشد که امشب به یک فرانک نیاز دارد. اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم برای ان است که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم.
من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که بر ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند.دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و این الماس بر گردن همه می درخشد اما روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او یک دل باش، کار تو بس دشوار است این را می دانم. به روی صحنه جز تکه ای حریر نازک چیزی تن تو را نمی پوشاند، به خاطر هنر می توان عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و پاکیزه تر بازگشت، اما هیچ چیزو هیچ کس دیگر در این دنیا نیست که شایسته آن باشد. برهنگی بیماری عصر ماست. من پیرمردم و شاید حرف خنده آور می زنم اما به گمان من  تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریان اش را دوست می داری. بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی. می دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند. با اندیشه های من جنگ کن دخترم. من از کودکان مطیع خوشم نمی آید با این همه پیش از آنکه اشک های من این نامه را تر کند می خواهم یک امید به خود بدهم؛ امشب شب نوئل است، شب معجزه است و امیدوارم معجزه ای رخ بدهد تا تو آنچه را که من به راستی می خواستم بگویم دریافته باشی. دخترم چارلی را، پدرت را فراموش نکن، من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تا آدم باشم تو نیز تلاش کن که حقیقتاً آدم باشی.

معنای حقیقی آرامش

پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند ، در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت ، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :
" آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است."

 

چند نکته برای غلبه بر خشم

1 - خود را دوست داشته باشید تا هرگز گرفتار خشم‌های مخرب نخواهید شد.
2 - خود را از شر توقعاتی که از دیگران دارید نجات دهید.
3 - رفتارهای خشم برانگیز را بررسی کنید و راهی صحیح برای ابراز احساسات خود بیابید.
4 - در هنگام عصبانیت سعی کنید پیش کسی بروید که برای او احترام خاصی قایل هستید و او را دوست دارید.
5 - لحظات عصبانیت خود را با قید زمان و مکان و واقعه‌ای که باعث عصبانیت شما شده یادداشت کنید.
6 - از شخصی که دوستش دارید بخواهید تا هنگام عصبانیت‌، به شما با گفتار یا اشاره‌های توافق شده‌، هشدار دهد.
7 - پس از بروز خشم اعلام کنید که خطا کرده‌اید.
8 - یاد بگیرید که اگر چیزی را دوست ندارید. اما از آن عصبانی هم نشوید.
9 - یاد بگیرید که هر کس حق دارد چیزی باشد که خودش انتخاب کرده‌.
10 - ادای عصبانیت را در آورید.
11 - عصبانیت خود را به تعویق اندازید.
12 - در لحظه خشم‌، از افکار خود آگاهی پیدا کنید.
13 - شوخ طبعی را در خود پرورش دهید.
14 - زمان حال خود را با خشم و عصبانیت به هدر ندهید.
15 - زندگی را سخت نگیرید.
16 - خود را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست بگیرند.
17 - یاد بگیرید تا اعمال و عقاید دیگران شما را پریشان و آشفته نسازد.
18 - به خاطر داشته باشید که دیگران حق دارند با آن چه دلخواه شماست همراه نباشند.
19 - به یاد داشته باشید که دیگران نمی‌توانند همیشه به میل شما رفتار کنند.
20 - اگر فکر می‌کنید که با بلندتر کردن صدایتان طرف مقابل ساکت می‌شود. بیاموزید تا احساس خود را به او نشان دهید، اما کاری نکنید که عصبانی شود.
21 - یاد بگیرید که در برابر یأس و ناکامی به شکل تازه‌ای از خود واکنش نشان دهید.
22 - خشم خود را به نحوی که آثار مخرب نداشته باشد، ابراز کنید.
23 - بیاموزید که دنیا هرگز آن طور که شما می‌خواهید، نخواهد بود.

 

عزت نفس و تصویر ذهنی از خود

    عزت نفس یعنی چقدر افراد برای خود احترام قائلند، چقدر نسبت به خود احساس غرور می کنند، و  به نظرشان چقدر ارزشمندند. عزت نفس از این نظر دارای اهمیت است که احساس شما نسبت به خودتان بر اعمال و رفتار شما تاثیر می گذارد. افرادی که عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی دارند، سریعتر دوست پیدا می کنند، بر رفتارهای خود کنترل بیشتری دارند و از زندگی بیشتر لذت می برند.تصویر ذهنی از خود، یعنی احساس فرد نسبت به ظاهر فیزیکی و جسمانی خود.                 

   در بیشتر مردم، به ویژه نوجوانان، تصویر ظاهری رابطه ی بسیار نزدیکی با اعتماد به نفس دارد. به این خاطر که وقتی افراد از دوران کودکی به نوجوانی منتقل می شوند، دیدگاه دیگران نسبت به آنها برایشان اهمیت بیشتری پیدا می کند.

عوامل موثر بر عزت نفس:

1.بلوغ

 برخی از نوجوانان در آستانه بلوغ به خاطر تغییراتی که در جسم شان بوجود می آید با اعتماد به نفس خود در کشمکش هستند. این تغییرات، به علاوه میل طبیعی برای مورد قبول واقع شدن، باعث می شود افراد خود را  با دیگران مقایسه کنند. آنها ممکن است خود را با افراد دور و بر خود یا هنرپیشه ها و افراد معروفی که در تلویزیون، سینما، یا مجلات می بینند مقایسه کنند.

اما مقایسه خود با دیگران کاری غیر ممکن است، چون تغییراتی که با رسیدن بلوغ ایجاد می شود، در افراد مختلف متفاوت است. برخی افراد زود به بلوغ می رسند، درحالیکه بعضی دیگر دیر بالغ می شوند. برخی از نوجوانان در این دوره چاق می شوند، برخی دیگر با وجود پرخوری همانطور لاغر می مانند. همه ی این مسائل به ژنتیک افراد بستگی دارد.

 تغییراتی که با رسیدن بلوغ حاصل می شود، می تواند بر احساس فرد نسبت به خویش تاثیر بگذارد. بعضی دخترها ممکن است از رشد و بالغ شدن اندامشان احساس ترس یا خجالت کنند. بعضی دیگر آرزو می کنند کاش زودتر رشد کرده و بالغ می شدند. دخترها خودشان را تحت فشار می گذارند تا لاغر بمانند و اندامشان بر هم نخورد، اما پسرها دوست دارند اندامشان بزرگتر و عضلانی تر شود.

2.تاثیرات بیرونی

  البته فقط رشد بدن نیست که بر اعتماد به نفس افراد تاثیر می گذارد. عوامل بسیار دیگری (مثل تصویر رسانه ها از دختران لاغر و مردهای عضلانی) نیز می تواند بر تصویر ذهنی فرد از خود، تاثیر گذار باشد.

زندگی خانوادگی نیز می تواند بر عزت نفس افراد تاثیر بگذارد. برخی از والدین عادت دارند به جای تحسین و تمجید فرزندانشان، پیوسته از آنها عیب جویی کنند. این انتقادها و عیبجویی ها باعث کاهش اعتماد به نفس در نوجوانان شود.

همچنین یک فرد ممکن است از طرف همکلاسی ها و دوستانش نیز مورد اذیت و آزار قرار گیرد. گاهی اوقات تبعیضات نژادی و قومی مبنای این انتقادات قرار می گیرد. گرچه اکثر اوقات این انتقادات و توهین ها از حماقت و نادانی فرد منتقد منشاء  می گیرد، اما می تواند بر اعتماد به نفس و تصویر ذهنی فرد از خود تاثیرگذار باشد.

عزت نفس سالم

   اگر تصویر ذهنی شما از خودتان مثبت باشد، خود را آنطور که هستید می پذیرید. این برخورد صحیح باعث می شود بتوانید از سایر جنبه های رشد کردنتان نیز بهره بگیرید، مثل محکم کردن پایه های دوستی، مستقل تر شدن از والدین و رقابت با خود چه از نظر فیزیکی و چه عقلی. توسعه ی این جنبه ها می تواند عزت نفس شما را افزایش داده و تقویت کند.

یک برخورد مثبت و خوشبینانه می تواند به افراد در دستیابی به عزت نفس کمک کند. مثلاً اگر افراد هنگام ارتکاب به اشتباه به جای گفتن، "من یک شکست خورده هستم" بگویند "من هم یک آدمم و جایزالخطاء"، و دست از سرزنش و ملامت کردن دیگران بردارند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهند کرد.

دانستن اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی و رضایت شما می شود، به شما کمک می کند تا خود را تواناتر و قوی تر ببینید. برخورد مثبت و شیوه زندگی سالم (مثل ورزش کردن و داشتن رژیم غذایی سالم) برای دستیابی به اعتماد به نفس اهمیت بسیار زیادی دارد.

نکاتی برای ارتقاء تصویر ذهنی از خود

  برخی افراد تصور می کنند برای اینکه بتوانند احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند، باید ظاهرشان را تغییر دهند. اما آنچه واقعاً باید انجام دهید این است که راه دیدن و احساس کردن خودتان را تغییر دهید.

اولین قدم، تشخیص این است که این بدن متعلق به شماست، اهمیتی ندارد که چه شکلی، چه اندازه ای یا چه رنگی دارد، هرچه که هست مال شماست. اگر خیلی نگران سایز و وزنتان هستید، می توانید به پزشک مراجعه کنید تا درصورت وجود مشکل راهنمایی تان کند.

قدم بعدی این است که ببینید قادر به تغییر کدام یک از جنبه های ظاهری خود هستید و کدام جنبه ها را نمی توانید تغییر دهید. همه ی  آدم ها (حتی زیباترین و خوش اندام ترین هنرپیشه) هم به نظر خود اشکالاتی دارد که قادر به تغییر دادن آن نیست. هرچه در توان دارید انجام دهید تا ظاهرتان آنطور باشد که شما می خواهید. اما اگر قادر به تغییر آن نیستید، این دیگر تقصیر شما نبوده است. باید از آنگونه که هستید راضی و خرسند باشید.

اگر چیزهایی هست که قادر به تغییر آن هستید (مثل وزن و چاقی و لاغری) برای خود هدف سازی کنید تا به اندام دلخواه خود دست یابید. اگر می خواهید لاغر شوید و اندام متناسبی داشته باشید، ورزش کنید و رژیم غذایی مناسبی داشته باشید

روش‌های مختلفی برای اندیشیدن دربارة «خود» وجود دارند. دو اصطلاح مهم که بیشتر از بقیه درباره «خود» افراد مورد استفاده قرار می‌گیرند خودپنداره و عزت نفس هستند.

خودپنداره ازدیدگاه، محققق معروف پیورکی (Purkey) به شرح زیر است.

خود پنداره به مجموعه‌ای از یک سیستم پویا، سازماندهی شده (organized) و پیچیده درباره باورها (beliefs)، نگرش‌‌ها (attitudes) و دیدگاه‌هایی گفته می‌‌شود که هر  فردبه منظور دست‌یابی به یک قالب حقیقی در رابطه با موجودیت شخصی خویش ارایه می‌دهد»

از طرف دیگر:

«عزت نفس» معمولاً به احساس ما و چگونگی ارج  نهادن به خودمان اطلاق می‌شود.

همچنین معنی دیگر خودپنداره ایده‌های عمومی ما درباره خودمان اطلاق است وعزت نفس می‌تواند به معیارهای خاص از اجزای متفاوت خودپنداره درمااطلاق شود.

فرانکن (1994) می‌گوید:

تحقیقات بسیاری وجود دارند که نشان می‌دهد خودپنداره به عنوان اساس همه رفتارهای برانگیخته شده می‌باشد.

این خودپنداره است که به «خود»های ممکنه در شخصیت هر فرد اشاره کرده و آنها را شناسایی می‌کند و این «خود»های ممکنه می‌توانند انگیزش‌های لازم برای اعمال رفتارهای مورد نیاز در افرادرا خلق نمایند.

از دیدگاه فرانکن خودپنداره از این طریق به عزت نقس مرتبط می‌‌شود.

افرادی که دارای عزت نفس خوبی هستند، دارای یک خودپنداره به خوبی متمایز نیز می‌باشند.

زمانی که مردم خودشان را می‌شناسند میتوانند به حداکثر نتایج ممکنه دست یابند چونکه می‌دانند چه کارهایی را می‌توانند انجام دهند و از عدم توانایی خویش در انجام برخی از کارهای دیگر آگاه هستند.

ما از طریق عمل کردن و سپس با مشاهده آنچه که انجام داده‌ایم و با مشاهده دیدگاههای دیگران درباره علمکرد خود. خودپنداره خویش را گسترش داده و تثبیت می‌نماییم.

ما آنچه را که انجام داده‌ایم و می‌توانیم انجام دهیم را در مقایسه با انتظارات خود و انتظارات دیگران و مشخصات و کارآیی‌های دیگران مشاهده می‌کنیم (جیمز 1890، بریگام 1986).

معنی این حرف این است که خودپنداره امری تجریدی نمی‌باشد. بلکه در واکنش وتعامل  با محیط و با مشاهده پی‌آمدهای این واکنش پایه‌ریزی می‌شود. این جنبه پویایی خود پنداره امری بسیار مهم است، چرا که می‌گوید "من می‌توانم تغییر یافته و تطابق پیدا نمایم."

فرانکن می‌گوید:

تحقیقات گسترده‌ای اذعان می‌کنند که تغییر خودپنداره امری امکان‌پذیر است.....

...... افزایش عزت نفس زمانی رخ می‌دهد که موقعیت‌ها  بر طبق انتظارات فرد حاصل شوند....

منابع:

بریگام. 1986، روانشناسی اجتماعی، بوستون 1986

بیرند 1990، خودپنداره و پیشرفت تحصیلی...

فرانکن 1994، انگیزش اسان

گِیج و برلینر (1992) روانشناسی تعلیم و تربیت......

سادگی ( رضا صادقی )

ساده بیا دست من و بگیرو           

ساده نگیر این همه سادگی رو

ساده نگیر اگه هنوز می تونی

پای همه سادگیات بمونی

 

خسته نشو اگه تموم راه ها

پیش تو و سادگیات بسته شن

طاقت بیار اگه همه آدما

از اینکه پا به پا ت بیان خسته شن

 

آخر خط جاده های خسته

بگو چقدر راه نرفته مونده

پشت دلت وقتی به خون نشسته

چند تا ترانه است که کسی نخونده

دووم بیار خسته نشو از سفر

تنهاییتم بزار رو دوشت ببر

ترانه باش اون ور آخر خط

به نقطه میرسی بیا سر خط

به نقطه میرسی بیا ……

 

ساده بیا دست من و بگیرو           

ساده نگیر این همه سادگی رو

ساده نگیر اگه هنوز می تونی

پای همه سادگیات بمونی

سخن بزرگان

اگر تمام شب برای از دست دادن خورشید گریه کنی لذت تماشای ستاره ها رو هم از دست می دی.           

شکسپیر

 

درد انسان متعالی تنهایی و عشق است.

دکتر علی شریعتی

 

و خورشید تنها بر کسانی می تابد که سر از خاک بیرون آورده باشند.

لئون تولستوی

خواص خوراکی ها و زیبایی

 

چـیـزهایــی که می خورید می تواند به زیباتر شدن شما
کـمک کند. برنامه زیبایی خود را با صبحانه، ناهار و شام
آغاز کنید.

جوانتر به نظر بیایید
بـادام خـواص فـوق العـاده ی ضد پیری دارد. نه تنها حاوی
مـیــزان زیادی ویتامین
E است (می دانید که این ویتامین
جـزء ویـتـامین هایی است که معمولاً پشت ظرف کِرِم ها
و لوازم آرایشی از آن نام می بـرنـد)، بـلـکـه حـاوی میزان
زیـادی اسـیـد چـرب هـم مـی بـاشـد (کـه بـه نــرم کــردن
پوست کمک می کند)، همچنین حاوی آنتی اکسیدان سلنیم می باشد. اما حواستان باشد که زیاد از این ماده ی غذایی نخورید. درست است که خواص زیبایی و  آرایشی زیادی دارد، اما میزان کالریش هم بالا است و ممکن است باعث چاقی شود.

ناخن هایی محکم داشته باشید
با خوردن پروتئین می توانید به ناخن هایتان استحکام بیشتری داده و آنها را تقویت کنید. پروتئین باعث ساختن کراتین (ماده ی تشکیل دهنده ی ناخن) می شود. سینه ی مرغ بدون پوست و استخوان، گوشت بوقلمون، ماهی تن و حبوبات همه در این منظور به شما کمک می کنند.

موهایی براق داشته باشید
مواد غذایی که حاوی میزان زیادی ویتامین B هستند برای براقتر کردن مو بسیار مفیدند. ویتامین B در تخم مرغ، شیر، سبزیجات، و گوشت مرغ یافت می شود. سیلیکا نیز در براق و سالم نگاه داشتن مو بسیار موثر است. پوست خیار، پیاز، جو خام و جوانه ی لوبیا منابع اصلی این ماده ی معدنی به شمار می روند.

خشکی پوستتان را از بین ببرید
ماهی به شما در این زمینه کمک زیادی می کند. ماهی (به خصوص ماهی های روغن داری مثل ماهی آزاد) حاوی اسید چرب امگا 3 می باشد که به مرطوب کردن و تقویت پوست کمک می کند.

چین و چروک پوستتان را برطرف کنید
ویتامین C سازنده ی کولاژن به راستی در برطرف کردن و از بین بردن چین و چروک موثر است. کیوی منبعی عالی از این ویتامین به حساب می آید چون تقریباً هر کیوی بیش از 100 درصد از این ویتامین را در خود دارد. ویتامین C اثرات بسیار مفیدی روی سلامتی دارد، که یکی از این تاثیرات کمک به ساختن کالوژن است. وقتی بدنتان میزان بیشتری از کالوژن در خود داشته باشد، پوست قابلیت ارتجاعی و کششی بیشتری پیدا کرده و چین و چروک راحت تر از بین می روند. منابع دیگر این ویتامین مرکبات، انبه، شهد عسل و پاپایه است.

آفتاب سوختگیتان را درمان کنید
اگر به خاطر زیاد زیر آفتاب ماندن پوستتان سوخته است، هلو و ذغال اخته بخورید. این میوه های خوشمزه حاوی میزان زیادی ویتامین E می باشند. این ویتامین به برطرف کردن قرمزی و ورم آفتاب سوختگی کمک می کند. همچنین با افزایش قابلیت کشسانی پوست، در از بین بردن چین و چروک نیز موثر است.

دندانهایتان را سفیدتر کنید
همه ی ما می دانیم که سودا، قهوه، چای و غذاهای شیرین باعث تغییر رنگ و لکه دار کردن دندانها می شوند. اما آیا می دانستید که سیب و کرفس به از بین بردن این تغیر رنگ و سفیدتر کردن دندانها کمک می کنند؟

گود رفتگی و سیاهی زیر چشمتان را از بین ببرید
هیچ کس دوست ندارد که زیر چشمهایش گود رفته و سیاه شود. اما اگر به این وضعیت دچار شده اید، از ویتامین C به همراه آهن استفاده کنید. این دو ماده با یکدیگر موثرترین راه برای از بین بردن سیاهی و گودرفتگی زیر چشم هستند. از سینه ی مرغ بدون استخوان و پوست (منبعی عالی از آهن) به همراه فلفل سبز، زرد یا قرمز (منبع ویتامین  C) استفاده کنید.

پوستتان را براق تر کنید
برای شاداب، مرطوب و سالم نگاه داشتن پوستتان آب بخورید. ممکن است تابه حال خیلی این را شنیده باشید، اما واقعاً صحت دارد. آب سموم را از بین برده و باعث رطوبت دادن به پوستتان می شود.

از سرطان پوست پیشگیری کنید
گوجه فرنگی در این زمینه بسیار موثر است چون حاوی سه آنتی اکسیدان مهم ضد سرطان است: بتا کاروتین، ویتامین C  و لیکوپن. گوجه فرنگی را به هر شکلی میتوانید استفاده کنید: خام، پخته یا حتی به شکل سُس. اگر می خواهید جذب لیکوپن را در بدنتان بالا ببرید، گوجه فرنگی را در مقدار کمی روغن زیتون بپزید .

عشق از دیدگاه دکتر شریعتی (بخش دوم)

عشق زیبائی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در  دوست می بیند و می یابد . عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق عشق در دعشق ریسمان طبیعت است و سرکشان را به بند خویش می آورد تا آنچه را آنان ، بخود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ می ستاند ، به حیله عشق ، بر جای نهند ، که عشق تاوان ده مرگ است . و دوست داشتن عشقی است که انسان ، دور از چشم طبیعت ، خود می آفریند ، خود بدان می رسد ، خود آن را ?  انتخاب ? می کند . عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج .عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح . عشق یک  اغفال  بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روز مرگی که طبیعت سخت آن را دوست می دارد ، سرگرم شود ، و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خود آگاهی ترس آور در این بیگانه بازار زشت و بیهوده .

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن . عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن  است .

در تئاتری قهرمانی ، در برابر پادشاه ، برای نمایش تیزی و قدرت شمشیرش ، میله فولادی را گذاشت و با یک ضرب شمشیرش ،دو نیم کرد و همه به حیرت افتادند ، پادشاه حریر لطیف و نرمی راکه همچون پاره ابر سپید صبحگاهی لطیف و سبک  در هوا رها کرد و پرده حریر در حالیکه همچون توده متراکم رودی در فضا به آرامی و زیبایی و ظرافت روح یک شاعر ، باز می شد و می شکفت ، پادشاه ، بنرمی و آهستگی و وقار و اطمینان ، شمشیرش از میانه آن گذر داد و ، بی آنکه احساس کمترین مقاومتی کند ، پرده حریر دونیم شد و هر نیمه ای در فضا ، بسویی رفت و از عبور شمشیر از قلب پرده ابریشمی حریر ، کمترین چینی بر آن نیفتاد و گویی گذر شمشیر را از میانه خویش احساس نکرد ، و شمشیر نیز چنان می گذشت که پنداری از قلب پاره ابر صبح بهاری ، یا توده سپید دودهای سیگار شاعری ، غرقه در اثیر خیال ، می گذرد

آه ! که عاجزم از الف و نشر مرتب ساختن که عشق کدام شمشیر است و دوست داشتن کدام شمشیر . معذورم دارید که نمی  توانم . من حوری ماسینیونم که در برابر این چیزها پریشان می شد . ظرافت ، لطافت ، هر چه رنگ و بو و طعم غیر مادی تر و غیر عادی تر و غیر زمینی تر  و غیر مفید تر دارد روح او را ببازی می گرفت .

این است آتش عشق در خدا ! یعنی چه آتش عشق که اینجوری نیست پس این آتش دوست داشتن است . آری ، آتش دوست داشتن است ، عجب ! منهم مثل همه عارف ها و شاعرها حرف می زدم ! آتش عشق ! آنهم در خدا نه ، آتش دوست داشتن است که داغ نیست ، سرد نیست ، حرارت ندارد ، چرا ؟ که نیازمندی ندارد که غرض ندارد ، که رسیدن ندارد ، که یافتن ندارد ، که گم کردن ندارد ، که بدست آوردن ندارد ، که بکار آمدن و بدرد خوردن ندارد ، که التهاب و اضطراب ندارد ، که تلاطم ندارد ، که شک و تردید ندارد ، که دور و نزدیک ندارد ، که  بیم و امید ندارد ،که مرگ و حیات ندارد ، که قفس ندارد ، که  انتظار ندارد ، که اتهام ندارد ، که تعبیر و تاویل ندارد ، که ترس و لرز ندارد ، که تب و تاب ندارد ، که قید و بند ندارد ، که شرط ندارد ، که بازگشت ندارد ، که توقف ندارد ، که رفتن ندارد ، که ریاضت ندارد ، که حماقت ندارد ، که نفهمیدن ندارد که ضرورت و مصلحت و فایده و چرا و  برای و اقتضا و اختلاف و تناسب و تضاد و کفر و شرک و سستی ایمان و هوی و هوس و لذت و الم  ندارد .آتش است و نه آتش عشق ، آتش دوست داشتن است

 اسبها ! بله ، گفتم بعضی روح ها مثل اسب اند . هر اسبی نقطه تحریکی دارد ، گاه اسبی با خشن ترین تازیانه ها اخم به ابرو نمی آورد ، اگر نیشتری هم به بغلش فرو بری حس هم نمی کند ، حس که می کند اما تکان نمی خورد . مثل اینکه حس نکرده است . اما همین اسب یک یا چند نقطه ای یا نقاطی بر روی گردنش ، پشتش ، سینه اش ، زیر گلویش ، که با کوچکترین اشاره نوک انگشت کوچک ، ناگهان رم می کند و همچون پرنده ای که ناگهان بهراسد ، پر می گشاید و می پرد . چنان جنون سرعت می گیرد که هر سوار کار ماهری را بزمین می اندازد ، هر مانعی را که در سر راهش سبز شود رد می کند ، جست می زند کوه و دشت و دره و رود و تپه و ماهور و دریا و شهر و  هر چه و هر کس و هر جا را که هست ، می برد و می زند و می شکند و می اندازد و می رود تا ? از پا در آورد ، تا از چشم گم شود ?. و من ، احساس می کنم روحم روح یک اسب است ، نه پست تر از اسب و نه برتر از اسب ، اما نه اسب گاری ، در شکه ، و نه اسب سواری و کرایه . اسب بی زین و برهنه ، اسب چموش و سرکش و لگد زدن بر خوی وحشی . نه که دهنه برنگیرد ، چرا اما بسختی ، به خطر ، دیر راست است ، خسته کننده اما اگر ایمان بیتاب زندانی زمین که شوق معراج دارد و عشق دیداری در آن سوی آسمان ها  توانست بر سرش لگام زند و بر پشتش بر جهد و تازیانه دردناک سخنی آشنا بر او بنوازد ، تند بادها را پشت سر گم می کند و از صدای تندرها ی آسمان سبقت می گیرد و همچنین تیر ، دشت زمین را در می نوردد و از فراز دیواره افق بر می پرد و در سینه بلورین و لطیف سپیده دم فرو می رود و در یک چشم زدن ، شاهزاده ای در بند غلامان بیگانه را که آهنگ فراز از سرزمین غربت زمین و گریز از خیمه گاه وحشیان و دشمنان پلید و کینه توز زیر این آسمان دارد ، و از بیم اسارت در چنگ سوداگران و برده فروشان این سیه بازار ، عزم دیار خویش کرده است به مرز عالم دیگر می رساند و بشتاب پرش یک آرزو ، او را به درگاه خود آنجا که در و دیوارش و ساکنانش همه خویشاوندان چشم انتظار وی اند می برد ، درگاه بلندی که بردامنه کوهستان مغروری نشسته است که ننگ هیچ گامی را نپذیرفته و بر چهره اش ، خدشه هیچ   نگاه چرکین و نکبت و مجروح کننده ای نیافتاده و به مزبله هیچ  فهم  تنگ و کوتاه و عفنی نیالوده است .

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن .عشق بینائی را می گیرد و دوست داشتن می دهد .

عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار اطمینان .

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر .

از عشق هر چه بیشتر می نوشیم ، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر.

عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن ،نوتر. عشق نیروئی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند ، و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست ، که دوست را به دوست می برد . عشق ، تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست .

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند ، زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی و روح تاجرانه یا جاودانه آدمی است ، و چون خود به بدی خودآگاه است ، آن را در دیگری که می بیند ، از او بیزار می شود و کینه بر می گیرد . اما دوست داشتن را محبوب و عزیز می خواهد که همه دل ها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند . که دوست داشتن جلوه ای از روح خدائی و فطرت اهورائی آدمی است و چون خود به قداست ماورائی خود بینا است ، آن را در دیگری که می بیند ، دیگری را نیز دوست می دارد و با خود آشنا و خویشاوند می یابد .

در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند حسد شاخصه عشق است چه ، عشق معشوق را طعمه خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود ، با هر دو دشمنی می ورزد  معشوق نیز منفور می گردد و دوست داشتن  ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، از جنس این عالم نیست .

 

عشق گاه جابجا می شود و گاه سرد می شود و گاه می سوزاند . اما دوست داشتن از جای خویش ، از کنار دوست خویش ، بر نمی خیزد ، سرد نمی شود که داغ نیست نمی سوزاند که سوزاننده نیست .

عشق رو به جانب خود دارد . خود خواه است و  خود پاو حسود و معشوق را برای خویش می پرستد و می ستاید اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد ، دوست خواه است و دوست پا و خود را برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست .

عشق ، اگر پای عاشق در میان نباشد ، نیست . اما در دوست داشتن ، جز دوست داشتن و دوست ، سومی وجود ندارد .عشق بسرعت به کینه و انتقام بدل می شود و آن هنگامی است که عاشق خود را در میانه نمی بیند ، اما دوست داشتن به آن سو راهی نیست . و هرگاه آنکه دوست داشتن  را خوب می داند و خوب احساس می کند ، خود را در میانه نمی بیند ، بسرعت و بسادگی ، به فداکاری و ایثاری شگفت و بی شائبه و بزرگ و پرشکوه و ابراهیم وار بدل می شود و در این هنگام است که خود را دیگر نیست و دیگر نمی تواند باشد و در آینه ای که دوست دارد لکه ای می نامد و دستور می دهد . و واقعی و صمیمی و از روی ایمان قطعی ، نه تعارف و ادا واطوار ، و این ، هم از هنگام گفتنش و هم از سوز سخنش پیدا ست . که  آن لکه را از روی آینه پاک کن ! تا آینه که دیگر چهره مرا در خود نخواهد دید به عبث می گوید : آه ! آیا این لکه را  پس از من پاک خواهی کرد آیا لکه دیگری بر آینه خواهد گشت نه نه نه ! پس از من ، سراسر این آینه را سیاه کن این لکه را بر تمام صحفه آینه بگستران ! جیوه های آینه را همه بتراش تا تصویری بر آن نایستد . آینه را خاک آلود کن و خاک عزا بر سرش بپاش تا نور خورشید هم بر آن نتابد ، تا پس از من ندرخشد ، برق نزند ، آه ، چه بگویم آینه را بشکن ! ریز کن .

یکسال گذشت

امروز هشتم اردیبهشت ماه هشتادو هفته.باورم نمی شه به همین سرعت یکسال از مرگ عزیز ترین  ومهربان ترین عضو خانواده  گذشت.همیشه می کن داغ فرزند برای پدر یا مادر سخته .ولی به نظر من اونای که این حرف رو می زنند ندیدن که مرگ مادر چه اثری روی فرزندا داره .وقتی بچه‌ها مادرشان را تا بهشت بدرقه می‌کنند، بسته به اینکه در چه سنی باشند، تک فرزند باشند یا چند تا خواهر، برادر دیگر هم داشته باشند شرایط آنها متغیر می‌شود، اگر بچه‌ها تنها باشند آن وقت احتمال اینکه دچار یک حس استقلال زود هنگام شوند بیشتر از قبل می‌شود، چراکه بچه‌ها به مرور زمان می‌فهمند که دیگر مادری نیست که بشود به او تکیه کرد، شاید بتوان بروز این ویژگی را در بچه‌های بدون مادر یک ویژگی مثبت دانست. همچنین این دسته از بچه‌ها گاهی به دلیل دلسوزی و برای جبران نبود مادر از بسیاری حقوق اولیه خود چشم‌پوشی می‌کنند، به‌خصوص اگر خواهر و برادر کوچک‌تری در خانه باشد، آن وقت بزرگ‌ترها به نفع کوچک‌تر‌ها از خیلی خواسته‌های خود چشم‌پوشی می‌کنند، هر قدر این بچه‌ها بزرگ‌تر باشند و به سن نوجوانی و جوانی نزدیک‌تر، آن وقت این حس از خودگذشتگی در آنها پر رنگ‌تر می‌شود.اما مرگ مادر می‌تواند بچه‌ها را افسرده و منزوی کند و آنها را تا مدت‌های طولانی ببرد در غار تنهایی خودشان.ظهور تمام این شرایط روحی و روانی را با توجه به سن بچه‌ها، تعداد آنها و مهم‌تر از همه ویژگی‌های شخصیتی پدرو اطرافیان متغیر است هر قدر بچه‌ها بزرگ‌تر باشند، پدر و اطرافیان بهتر آنها را درک کنند آن وقت می‌توان خوش‌بین‌تر بود به اینکه بچه‌ها بتوانند از این غم بزرگ جان سالم به در ببرند و بیشتر از آنکه افسرده شوند به یک حس استقلال زود هنگام برسند.

 

     مادر جان

و جاودانگی

رازش را

با تو درمیان نهاد.

 

پس به هیئت گنجی در آمدی:

بایسته وآزانگیز

گنجی از آن دست

که تملک خاک را و دیاران را

از این سان

دلپذیر کرده است!

***

نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد

- متبرک باد نام تو -

 

و ما همچنان

 دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را...

خدایت بیامرزد.