« مردی همیشه آرزو داشت تا یک گل زیبا و یک پروانه داشته باشه. شبانه روز از خدا طلب یک گل زیبا و یک پروانه می کرد.
ولی خداوند برایش یک کاکتوس و یک کرم فرستاد. مرد سخت ناراحت و متعجب شد.
به خدا گفت:« من تنها آرزویم داشتن این دو بود. یعنی برآورده کردن این آرزو اینقدر برایت سخته؟»
سپس به فکر فرو رفت. با خودش گفت: خدا بنده های زیادی داره. شاید اصلا من رو بین این همه بنده فراموش کرده. شاید دیگه به من سر نزنه.
خیلی ناراحت شد. از زمین و زمان نا امید بود.
روز ها می گذشتن تا اینکه یه روز به فکرش رسید که بره و به کاکتوس و کرمش یه سری بزنه و ببینه که در چه وضعیتی هستن.
در اتاق زیر شیروانی رو باز کرد. شگفت زده شد. اصلا باورش نمی شد که چنین اتفاقی افتاده باشه.
اون کاکتوسی که شاید اول خیلی زشت به نظر می اومد یه گل زیبا داده بود که شاید نظیر اون گل رو کمتر جایی می تونست پیدا کنه و اون کرم بی قواره هم به یک پروانه ی زیبا تبدیل شده بود.
مرد به یاد حرفی افتاد که چند هفته پیش به خدا گفته بود.
اشک تو چشماش حلقه زد. به خاک افتاد و خدا رو به خاطر اینکه آرزوش رو بر آورده کرده بود شکر کرد. »
می شه گفت ما هم به نوعی همینطور هستیم. شاید بهتر باشه با صبر و حوصله ی بیشتری راجع به اتفاقاتی که برامون می افته قضاوت کنیم. البته تو قرآن هم هست که « انسان بسیار نابینا و عجول است».
حضرت نوح (ع ) هنگامى که کشتى را درست کرد و در آن انواع حیوانات را جاى داد، الاغ در خارج کشتى ماند. هر چه نوح او را به سوار شدن در کشتى وادار مى کرد سوار نمیشد بالاخره خشمگین شده گفت (ارکب یا شیطان ) سوار شو اى شیطان .
شیطان این سخن را شنید، خود را در پى الاغ آویزان نموده داخل کشتى شد حضرت نوح خیال میکرد سوار نشده ، همینکه کشتى به حرکت در آمده مقدارى بر روى آب سیر کرد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتى نشسته پرسید چه کس بتو اجازه داد گفت تو مگر نگفتى سوار شو اى شیطان . آنگاه گفت اى نوح تو بر من حقى دارى و نیکى درباره من کرده اى میخواهم آنرا جبران نمایم . نوح پرسید آن خدمت چه بوده . در پاسخ گفت : تو دعا کردى قومت بیک ساعت هلاک شدند اگر اینکار را نمیکردى من حیران بودم بچه وسیله آنها را منحرف و گمراه کنم ، از این زحمت مرا راحت کردى .
حضرت نوح دانست شیطان او را سرزنش میکند. شروع بگریه نمود، بعد از طوفان پانصد سال گریه میکرد از اینرو نوح لقب یافت پیش از آن عبدالجبار نام داشت .
خداوند به او وحى کرد که سخن شیطان را گوش کن . نوح به شیطان گفت آنچه میخواستى بگوئى بگو. گفت : از چند خصلت ترا نهى مى کنم : اول اینکه از کبر پرهیز کن زیرا اول گناهیکه نسبت بخداوند انجام شد سجده کنم را تکبر نمیکردم و سجده مینمودم مرا از عالم ملکوت خارج نمیکردند. دوم از حرص دورى گزین ، زیرا خداوند تمام بهشت را براى پدرت آدم مباح گردانید از یک درخت او را نهى کرد، حرص آدم را واداشت تا از آن درخت خورد و دید آنچه باید بییند.
سوم - هیچگاه با زن بیگانه و اجنبى خلوت مکن مگر اینکه شخص ثالثى ؛ با شما باشد اگر بدون کسى خلوت کنى من در آنجا حاضر مى شوم ، آنقدر وسوسه مى نمایم تا به زنا وادارت کنم . خداوند به نوح وحى کرد که گفته شیطان را قبول کن
برگرفته از کتاب : داستانها و پندها جلد دوم ، اثر: مصطفى زمانى وجدانى
آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد ، بالاجبار طناب دار را به گردن می اندازد .
آنکس که در هر جا دوستانی دارد ، همه جا را دوست داشتنی می یابد .
راستی یگانه سکه ایست که همه جا قیمت دارد .
مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
«عجله» کاری را که «احتیاط» قدغن کرده انجام می دهد.
معلوماتی که در کودکی فرا گرفته می شود مانند نقش در سنگ پایدار می ماند.
عشق هفت ثانیه دوام دارد و هوس هفت دقیقه و اندوه و بیچارگی یک عمر .
قول مانند تیر است ، همین که پرتاب شد هیچ وقت به کمان بر نمیگردد .
اگر خواستی کسی را سعادتمند کنی ثروت او را زیاد نکن ، بکوش تا خواسته های او را کم کنی .
اگر دربارۀ دوست خواستی قضاوت کنی احمقی بیش نیستی ، زیرا اگر غلط گفته باشی گناهی است نابخشودنی و اگر راست گفته باشی چرا او را به دوستی خود برگزیده ای ؟
آنکه تندرستی دارد امید دارد ، و آنکه امید دارد همه چیز دارد .
اقامتگاه خود را دائم تغییر بده . زیرا لذت زندگی در تنوع است .
قدر دو چیز فقط موقعی دانسته می شود که از دست می دهیم ، تندرستی و جوانی .
کمی لیاقت ، جوهر توانایی در موفقیت است .
افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ در این است که در همانجا بمانی
اگر می خواهی قوی باشی نقاط ضعف خود را بدان.
بسیاری از افراد در موقعی که برنده می شوند می بازند و بسیاری دیگر وقتی که می بازند، برنده می شوند.
کیفیت زندگی شما بستگی دارد به کیفیت مدیریت شما در استفاده بهتر از وقت .وقت باارزش ترین منبع مالی و تمام موجودی شما برای خرید چیزهایی است که در زندگی خواهان آن هستید .وقت از بین رفتنی است ، نمی توان آن را پس انداز کرد . فقط می توان آن را به روش های مختلفی خرج کرد
هیچ چیز را نمی توان جایگزین وقت کرد . هیچ چیز دیگری قابلیت آن را ندارد . مخصوصا در مورد روابط شخصی .استفاده از وقت ضروری است . هر کاری نیاز به صرف مقداری وقت دارد .
وقت برای به ثمر رساندن هر کاری لازم است . شما چطور از وقتتان استفاده می کنید ؟
مدیریت زمان مهارتی است که می توان آن را با انضباط و تمرین فرا گرفت .
مدیریت زمان شما را قادر می سازد که جریان وقایع را تحت کنترل بگیرید .
شما همیشه آزادید که انتخاب کنید چه کاری را اول انجام دهید ، چه کاری را پس از آن انجام دهید و چه کاری را اصلا انجام ندهید .
مدیریت زمان بیش از هر چیز به انضباط فردی ، خویشتن داری و تسلط بر نفس نیاز دارد .
اکثر مردم سرگرم فعالیت هایی هستند که بیشتر آرامش بخشند تا هدفمند بنابر این :
مدام از خود بپرسید : آیا کاری که مشغول انجام آن هستم بیشترین بازده برای وقت صرف شده را دارد یا نه ؟وقت ماده خام زندگی است شما چطور آن را عمل می آورید ؟
از کمبود وقت گله نکنید شما تمام وقتی را که وجود دارد دراختیار دارید .
بهره وری بالا نتیجه بالا بردن کارایی وقت است . به این ترتیب که فقط مهمترین کارها را انجام دهید .
توانایی شما در به تعویق انداختن خوشی های کوتاه مدت تعیین کننده میزان پیشرفت مالی شما در دراز مدت است .
ارزش هر چیزی را می توان با مقدار وقتی که حاضرید صرف آن کنید، اندازه گیری کرد .
انجام کاری که واقعا از آن لذت می برید رمز عملکرد عالی است .
جمع آوری هر ثروتی با فروش خدمات فردی ، یا در واقع وقت شخصی ، آغاز می شود .
بدترین نوع هدر دادن وقت این است که کارهایی را که اصلا نیازی به انجام دادنشان نیست به بهترین نحو ممکن انجام دهیم .
انجام کاری که واقعا از آن لذت می برید رمز عملکرد عالی است .
هر وقت می بینید کاری خیلی خوب پیش می رود ، می توانید دو چیز دیگر را هم پیدا کنید : یک آدم یک دنده و یک احساس وظیفه .
آیا در گذشته، خود را درگیر کاری کرده اید که اگر اطلاعات امروزتان را داشتید، حاضر نمی شدید به آن تن دهید ؟
همیشه از خودتان بپرسید : با ارزش ترین استفاده ای که در حال حاضر می توانم از وقتم بکنم چیست؟
مدیریت زمان وسیله ای است که می تواند شما را از جایی که هستید به جایی که می خواهید باشید برساند
اگر همین امروز یک میلیارد تومان برنده شوید ، چه کارهایی را به نحو دیگری انجام می دهید و چگونه زندگی خود را تغییر خواهید داد ؟
اگر همین امروز به شما بگویند فقط شش ماه دیگر زنده اید ، چه می کنید و وقت خود را چگونه صرف خواهید کرد؟
. چه رویاهایی در سر دارید ؟ اگر هیچ محدودیتی نداشتید ، دلتان می خواست چه جور آدمی باشید ؟ چه چیزهایی داشته باشید ؟ و چه کارهایی انجام دهید ؟
اگر مطمئن بودید شکست نمی خورید ، جرات می کردید کدام آرزوی بزرگ خود را عملی کنید ؟
وظیفه شخصی شما چیست ؟ آیا هماهنگ با آن زندگی می کنید ؟
یادگیری مداوم حداقل شرط لازم برای موفقیت در هر زمینه ای است که در آن فعالیت می کنید . هر روز چیز جدیدی بیاموزید .
. هر فعالیت یا عدم فعالیتی مستلزم انتخابی است بین آنچه بیشتر اهمیت دارد و آنچه کمتر اهمیت دارد
قانون حذف گزینه ها می گوید : انجام یک کار مستلزم صرف نظر از انجام کارهای دیگری است .
اصل پاراتو می گوید 80% از دست آوردهای شما نتیجه 20% از فعالیت های شماست . 20% فعالیت های سازنده شما کدامند ؟20% وقتی که صرف برنامه ریزی برای یک پروژه می کنید به اندازه 80% وقتی که صرف انجام تمام پروژه می کنید ارزش دارد
برای فعالیت های خود اولویت و ممنوعیت تعیین کنید . چه فعالیت هایی را باید رها کنید تا بتوانید برای کارهایی که حقیقتا مهم هستند جای بیشتری باز کنید ؟
قانون حد توانایی می گوید : همیشه برای انجام ضروری ترین کارها وقت کافی وجود دارد .
برای اولویت بندی کارها باید نتایج هر کدام از آنها را در دراز مدت در نظر گرفت .
. پاداش شما همیشه بر مبنای نتایجی که به دست می آورید تعیین می شود ، از شما انتظار می رود که چه نتایجی به دست آورید ؟
. چه کاری است که شما ، و فقط شما ، می توانید انجام دهید و اگر خوب انجام شود یک دگرگونی واقعی به وجود می آورد ؟
. برای اینکه به کاری بیشتر بپردازید باید کار دیگری را کمتر انجام دهید . چه کارهایی را باید بیشتر و چه کارهایی را باید کمتر انجام دهید ؟
با وقت خود مثل پول رفتار کنید . چطور می توانید وقتتان را به بهترین نحو صرف کنید تا بیشترین رضایت حاصل شود .
آرامش ذهنی را بالاترین هدف خود قرار دهید و وقت و زندگی خود را حول محور آن تنظیم کنید .
پیشرفت های جزئی در استفاده بهتر از وقت می تواند در مجموع منجر به دگرگونی های اساسی در زندگی شما شود .
وقتی که با خانواده هستید ، صددرصد وقت خود را جسما و روحا در اختیار آنها قرار دهید
. مقدار قابل ملاحظه ای از وقت خود را با کسانی بگذرانید که در زندگی برای شما بیشترین اهمیت را دارند و نگذارید که در طول این مدت کسی مزاحمتان شود.
در خانه کمیت وقت و در کار کیفیت وقت است که به حساب می آید آنها را با هم مخلوط نکنید .
اهمیتی ندارد که از کجا آمده اید ، مهم این است که به کجا می روید .
پاداشهایی که در زندگی می گیرید بستگی به این دارد که چه کاری می کنید ، چقدر خوب آن را انجام می دهید و چقدر مشکل است که بتوان کسی را جایگزین شما کرد .
یکی از بهترین راه های استفاده از وقت این است که قابلیتهای خود را در زمینه هایی که نتایج کلیدی را برای شما به بار می آورد افزایش دهید .
استعداد و توانایی های منحصر به فرد شما کدام است ؟ چطور می توانید آنها را به حد اکثر برسانید .
. اینکه چه کسی باشید و در چه موقعیتی قرار داشته باشید بر عهده شما و نتیجه انتخابها و تصمیم گیری های خودتان است .
همه چیز به حساب می آید . هر کاری که انجام دهید یا به شما کمک می کند یا آسیب میرساند ، هیچ چیز خنثی نیست .
نقطه آغاز تصمیم های بهتر نقطه پایان تصمیم های بدتر است .
در شغل شما چه عواملی برای پیشرفت حیاتی هستند ؟ در انجام چه کاری باید حتما عالی باشید تا بتوانید به موفقیت دست یابید ؟
نقاط قوت و ضعف شما در چه زمینه ای است ؟ یک نقطه ضعف کافی است تا شما را از پیشرفت باز دارد .
تمام آموزشهای ممکن را ببینید . یک ایده خوب کافی است تا شما را از انجام سالها کار سخت معاف کند .
اگر بخواهید همین امروز شروع کنید ، برای غلبه بر ضعف ها و به حداکثر رساندن قدرت هایتان چه کار می توانید بکنید ؟
هر دقیقه ای که صرف برنامه ریزی می کنید در انجام کار ده دقیقه صرفه جویی می کنید . بدین ترتیب ، بازده انرژی شما 1000 % افزایش می یابد .
روشن نبودن قضایا علت اصلی اتلاف وقت است . مدام از خودتان بپرسید : می خواهم چه کاری انجام بدهم ؟ و چطور می خواهم این کار را انجام بدهم ؟
. بعضی ها می توانند وقت آدم را زیاد تلف کنند . چه کسی در محیط کار وقت شما را تلف می کند ؟
شما در محیط کار وقت چه کسی را تلف می کنید و این کار را چطور انجام می دهید ؟
کلمه نه می تواند در صرفه جویی در وقت کمک بزرگی به شما بکند . به هر چیزی که بهترین و عالی ترین استفاده از وقتتان نیست نه بگویید .
آیا در شگفتید که چقدر روزها و ماه ها زود می گذرند؟ از انبوه کارهایی که باید انجام دهید و مقدار کمی که تا به حال به پایان رسانده اید، مضطرب و وحشتزده هستید؟ نگران نباشید، تنها نیستید، همه وضعیتی مشابه شما دارند. ما در دنیایی بسیار شلوغ و پرمشغله زندگی می کنیم که زمان ، اولویتها و انرژیمان در چالش به سر میبرند. واقعیت این است که زمان به اندازه کافی برای همه چیز وجود ندارد و برای انجام همه کارهای هم انرژی کافی نداریم. همه شما مطمئناً زمانی در طول زندگیتان فکر کرده اید که چه می شد خدا هفته را 8 روز یا روز را 30 ساعت می آفرید. به نظر خوب است اما اگر آنطور هم بود، ما آن زمان اضافی را هم جذب می کردیم و باز در هم نقطه بودیم.
پنج قدم وجود دارد که با مدیریت زمان و به موقع انجام دادن هر کار، میتوانیم به موفقیت بیشتری دست پیدا کنیم.
_ارزیابی: واقعاً چه می خواهیم؟ در چه جهتی رو به حرکتیم؟ الان چه می کنیم؟
_واقعی شدن: چه چیز واقعاً اهمیت دارد و روی اهداف طولانی مدت ما اثر می گذارد و بیشتر آن را پشتیبانی می کند؟ چه چیزهایی فاقد اهمیت هستند؟ چه چیز حواس و تمرکز من را بر هم می زند؟
_ برنامه: برای رسیدن به اهدافم چه کار باید بکنم؟ قدم های اصلی برای رسیدن به اهداف کدام ها هستند؟ چطور باید اینکار را انجام دهم؟ چه برنامه یا استراتژی من را متمرکز می کند؟
_تمرکز: برای رسیدن به این اهداف، باید چه کسی باشید و از چه ساختارهایی پیروی کنید؟
_کنترل/ارزیابی: آیا کارهای کوچک و پیش پا افتاده انجام می دهم؟ آیا وقتم را هدر می دهم؟ چه چیز کار میکند/ چه چیز کار نمی کند؟ چطور می توانم کارهایی که انجام می دهم را موثرتر کنم؟
برنامه با ایده هایی که در فکر ماست شروع می شود؛ ما دوست داریم کاری را انجام دهیم یا چیزی را داشته باشیم. کلید موفقیت این ایده، داشتن برنامه است. معمولاً ما برای رسیدن به اهدافمان هیچ برنامه ای نداریم و مراحل عملی برای آن در نظر نمی گیریم. اما برای دست یافتن به آنچه می خواهیم باید اقدامات عملی آن را بررسی کرده و برنامه ریزی کنیم.
بعضی وقت ها بعضی ها شروع به برنامه ریزی می کنند و بعد که می بینند برای رسیدن به هدفشان چقدر باید تلاش کنند و چه کارهایی را باید انجام دهند، دلسرد می شوند. بیشتر وقت ها اهداف ما برایمان فقط به شکل رویا باقی می ماند، چون نمی توانیم آنها را به مرحله عمل درآوریم. برای ایجاد یک برنامه از ابتدا تا انتهای کار، نیاز به نکات مدیریتی است. برای طرح ریزی این برنامه باید ببینید چقدر زمان، انرژی، منابع و شوق دارید. بعد باید ببینید که رسیدن به این هدف به چه مدت زمان نیاز دارد. معمولاً افراد عادت دارند زمان لازم برای آن کار را کم در نظر بگیرند به همین دلیل هیچوقت موفق نمی شوند. یادتان باشد، اگر می خواهید چیزی به برنامه تان اضافه کنید، باید "نه" گفتن به کارهای دیگر را هم یاد بگیرید تا بتوانید برای هدف مورد نظرتان جا باز کنید.
قدم اول: ارزیابی
معمولاً آن را واقعیت تلقی می کنیم و صادقانه می خواهیم به این اهداف دست پیدا کنیم. می دانیم که رسیدن به این اهداف چه تغییر شگرفی در زندگیمان ایجاد می کند، به همین خاطر می خواهیم به آنها دست پیدا کنیم.
درصد خیلی کمی از افراد هستند که این سوالات را ارزیابی می کنند، "در چه جهتی رو به حرکتم؟"، "برای رسیدن به جایی که می خواهم چه باید بکنم؟" ارزیابی ابزاری است که به ما این امکان را می دهد ببینیم کجا ایستاده ایم، تصمیم بگیریم که به کجا می خواهیم برویم. اگر دورنگر نباشیم، نسبت به موقعیت های کنونی واکنش میدهیم. "می خواهم پول بیشتری در بیاورم، می خواهم وزنم را پایین بیاورم، باید فلان معامله را انجام بدهم." این باعث می شود بدون داشتن هدف و تمرکز، در زندگی سرگردان شویم. باید ابتدا زمان حال را ارزیابی کنیم و بعد آینده را ارزیابی کنیم و ببینیم برای رسیدن به آنجا چه باید بکنیم.
قدم دوم: واقعی شدن
پس از این باید واقعی شویم. آیا این با جهتی که رو به سوی آن دارید، با اهداف طولانی مدتتان در زندگی، سازگار است؟ اینکار چه چیز عایدتان می کند؟ چه قیمتی را باید بپردازید (با در نظر گرفتن زمان، پول، انرژی، احساسی و ...)؟ آیا می توانید چنین قیمتی را بپردازید؟ اگر واقعاً چنین چیزی را می خواهید، چه چیز اهمیت دارد؟ در راه رسیدن به آن، چه مسائلی فکرتان را منحرف می کند؟
نکات کلیدی را تشخیص دهید:
ببینید واقعاً رو به چه جهتی دارید و چه چیز شما را به آنجا می رساند.
ببینید برای رسیدن به آن هدف واقعاً چه باید بکنید و آنها را یادداشت کنید.
ببینید برای رسیدن به آنجا به چه کارهای دیگری باید "نه" بگویید. سه کاری را انتخاب کنید که دیگر نباید انجام دهید. ببینید رسیدن به این هدف چه قیمتی دارد و بنویسید چطور می توانید آن قیمت را پرداخت کنید.
پنج مورد از مسائلی که فکر شما را در راه رسیدن به آن هدف منحرف می کند، شناسایی کنید.
قدم سوم: برنامه
در مرحله بعد باید برای رسیدن به هدفی که میخواهید، برنامه بریزید. از نکات کلیدی که در قسمت قبل عنوان شد استفاده کنید و ایده های دیگری را که فکر می کنید برای رسیدن به آن هدف به آن نیاز دارید را به آن لیست اضافه کنید. چه اقدامات عملی باید پیش گیرید. یک دقیقه صبر کنید و در ذهنتان روی اهداف طولانی مدتتان تمرکز کنید. همه چیز را به کاملترین شکل تجسم کنید. چه می بینید؟ چه می کنید؟ اعمال و رفتار خود را چطور می بینید؟ حالا دوباره در ذهنتان به عقب برگردید و ببینید برای رسیدن به آنجا چه کرده اید.
قدم چهارم: تمرکز
حالا که نقشه تان را هن طرح ریزی کردید، ببینید برای انجام آن به چه کسانی نیاز دارید؟ دوباره به تجسم فکریتان برگردید و ببینید طی آن پروژه چه دیدگاه ها و نظراتی داشتید؟ چطور آن کار را انجام دادید؟ چه برنامه یا استراتژی شما را روی کار متمرکز کرد؟ یکی از بزرگترین اشتباهاتی که اکثر مردم مرتکب می شوند این است که وقتی نقشه شان کامل می شود، دوباره مشغول کار و درگیری های زندگیشان می شوند و برنامه شان را به کلی فراموش می کنند. وقتی برنامه تان را تنظیم می کردید، نگاهتان به تصویر بزرگ بود. وقتی مشغول درگیری های زندگی هستید، نمی توانید ببینید که پیش رویتان چیست، مگر اینکه برنامه و نقشه تان را به خوبی دنبال کنید.
قدم پنجم: کنترل
هر از گاهی به عقب برگردید و کارتان را ارزیابی کنید. به قدم اول برگردید. چه می کنید؟ چه چیز خوب کار می کند و کجای کارتان می لنگد؟ آیا به خوبی نقشه تان را دنبال میکنید؟ بهترین اصلاحات لازم را اعمال کنید. هدف طولانی مدتتان را همیشه در ذهن داشته باشید و مداوم کنترل کنید که اهداف کوتاه مدتتان با هدف طولانی مدتتان یکی باشد. رفتارتان را ارزیابی کنید. رسیدن به اهداف بزرگ کار بسیار دشواری است. اول نقشه بکشید و تمرکزتان را روی اهداف کوتاه مدتی بگذارید که شما را در رسیدن به هدف اصلیتان کمک کند.
خط آخر
چالش اصلی حفظ نظم، تمرکز و ترتیب در این استراتژی هاست. هدف اصلی و بلند مدتتان را تشخیص دهید، واقعگرا باشید، نقشه بکشید، ساختارهایی برای حفظ تمرکز فکریتان ایجاد کنید و کارتان را کنترل کنید. برای برنامه تان زمان بگذارید و روند کارتان را مداوم کنید. اگر واقعاً در این اهداف جدی هستید، همین امروز دست به کار شوید. برای رسیدن به موفقیت از متخصصین ویژه هم می توانید کمک بگیرید. باید محیط مناسب را برای فعالیت خود آماده کنید. با این اقدامات است که می توانید به موفقیت دست پیدا کنید! پس عجله کنید.
من بعضی از اشعار شعرای ایرانی را در ترجمه های فرانسوی خوانده ام و بعضی از ابیات فریدالدین عطار نیشاپوری تاثیر زیادی در من کرده است. فریدالدین در یکی از اشعار خود می گوید :
“خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات می بینم. لیکن از درگاه تو ناامید نیستم برای اینکه می دانم که اگر من در این جهان بر طبق پیروی از طبیعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبیعت خود رفتار خواهی نمود.”
انصاف بدهید که آیا از آغاز زندگی بشر تاکنون در جهان چیزی گفته شده است که از حیث عمق معنی بالاتر از این گفته عطار نیشاپوری باشد و به این اندازه امیدبخش باشد ؟؟؟
موریس مترلینگ
انسان هر چه بالاتر برود احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود .
ادیسون
آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است .
موریس مترلینگ
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چیز مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است ....