-
سفر دل
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 14:30
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک چرا باید به دور تو بگردم؟! ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم
-
تولدم مبارک
شنبه 2 آذرماه سال 1387 15:40
لحظه ی چشم وا کردن من از نخستین نفس گریه عین یک چشم بر هم زدن بود لحظه ی دیگر اما تا کجا باد؟ تا کی؟ (قیصر امین پور) درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان نرسیده است ! گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانه تر از من ، دل شیدای من است خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت...
-
عاقبت طمع
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 13:07
روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به...
-
برخورد با مشکلات
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 16:11
استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند ٥٠ گرم، ١٠٠ گرم، ١٥٠ گرم. استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمیدانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه...
-
ترس از پایان
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 09:09
از اینکه زندگیتان پایان می یابد نترسید از این بترسید که زندگی را هیچ گاه آغاز نکنید
-
از انیشتین
شنبه 25 آبانماه سال 1387 11:56
سه قدرت بر جهان حکومت میکند: ۱-ترس ۲-حرص ۳-حماقت دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است
-
مانعی وجود ندارد
شنبه 18 آبانماه سال 1387 08:45
پیرمردی تنها در «مینه سوتا» زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این، کار خیلی سختی بود . تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه...
-
همیشه بهترین کار را انجام بده
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 11:42
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. کارفرما از این که دید کارگرش میخواهد کار را ترک کند ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد، اما کاملاً مشخص...
-
لیلی و مجنون
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 09:54
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی ؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، منم می یام تا ببینمت . مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست . ولی مدتی که گذشت خوابش برد ... نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه...
-
دست بالای دست
یکشنبه 12 آبانماه سال 1387 17:20
کشتی جنگی مأموریت یافته بود برای آموزش نظامی به مدت چند روز در هوایی طوفانی مانور بدهد. هوای مهآلود سبب شده بود که کارکنان کشتی دید کمی داشته باشند. در نتیجه ناخدا در پل فرماندهی عرشه ایستاده بود تا همه فعالیتها را زیر نظر داشته باشد. پاسی از شب نگذشته بود که دیدهبان به فرمانده گزارش داد: نوری در سمت راست کشتی به...
-
به دیگران توجه کنید
شنبه 11 آبانماه سال 1387 11:21
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک...
-
حسرت
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 08:55
افسوس آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم . آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم و آنگاه برای آنچه از دست رفته است آه می کشیم
-
7 آبان روز جهانی کوروش کبیر بر ایرانیان فرخنده باد
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 13:34
شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح میرسد گورکن گمنامی است که دل به دفن دانایی بسته است .مردمان من امانت آسمانند بر این خاک تلخ مردمان من خانمان من اند کوروش کبیر 7 آبان روز جهانی کوروش کبیر بر ایرانیان فرخنده باد
-
رفتن ، رسیدن است
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 12:18
موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم پرواز بال ما ، در خون تپیدن است پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش آیین آینه ، خود را...
-
فصل تقسیم
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 13:45
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها با گل زم سر راه تو آذین بستیم داغهای دل ما ، جای چراغانیها حالیا دست کریم تو برای دل ما سرپناهی است در این بی سر و سامانیها وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها سایه ی...
-
کار هوشمندانه
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 13:41
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه...
-
هر کاری به جای خود
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 11:30
ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره...
-
تو همانی که می اندیشی.......................
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 12:32
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن...
-
اندیشه ها
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 10:42
” اگر می توانستم به جوانی بازگردم، بازهم تمام همان اشتباهات را می کردم، اما قدری زودتر“ (تالولا بنکهد) “If I could return to youth, I would commit all those errors again, but a bit earlier” (Tallulah Bankhead)
-
ضرب المثل چینی
شنبه 27 مهرماه سال 1387 10:46
” وقتی کمتر سزاوارم بمن مهر بورز، آخر آن زمان نیازمند ترم“ (ضرب المثل چینی) “Love me when I less deserves it, because it’s then when I need it most" (Chinese Proverb )
-
ارزیابی عملکرد
شنبه 27 مهرماه سال 1387 09:35
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی . مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این...
-
اندیشه ها
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 13:34
” درک زندگی تنها با نگاه به گذشته میسر است، اما زندگی کردن، تنها با نگاه به آینده.“ (سورن کیرکگارد) “ Life can be understood only looking behind,But can be lived only looking ahead." (Soren Kierkegaard)
-
اندیشه ها
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 09:02
” کسانی هستند که با ما صحبت می کنند و ما به آنها گوش نمی دهیم؛ کسانی هستند که ما را آزار می دهند و جراحت ماندگاری باقی نمی گذارند، اما کسانی هم هستند که تنها سرراه زندگی ما قرار می گیرند و مهر و نشان شان را برای همیشه بر ما می گذارند.“ (سیسیلیا میرلز) " There are people who speak to us and we do not listen to...
-
رویکردی متفاوت
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 15:29
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از توی چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار...
-
سفر
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 15:40
پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند و هوز من ریشه های تنم را در شنهای رویاها فرو نبرده بودم که به راه افتادم پس از لحظه های دراز سایه دستی روی وجودم افتاد و لرزش انگشتانش بیدارم کرد و هنوز من پرتو تنهای خودم را در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم که به راه افتادم...
-
همت بلند
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 12:06
زنبور عسلی در اطراف آتش بر افروخته نمرودیان پرواز می کرد. حضرت ابراهیم از او پرسید : زنبور، در اطراف آتش چه می کنی؟ آیا نمی ترسی که سوخته شوی؟ زنبور گفت: یا ابراهیم آمده ام تا آتش را خاموش کنم ! ابراهیم(با خنده) گفت: تو مگر نمی فهمی آب دهان کوچک تو هیچ تاثیری بر این آتش ندارد؟ زنبور گفت: چرا می خندی یا ابراهیم؟ من به...
-
داستان
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 09:19
روزی شیوانا ، پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ...
-
اندیشه ها
شنبه 20 مهرماه سال 1387 10:12
” هیچ چیزی نمی توان به کسی یادداد، اما می توان باو کمک کرد تا پاسخ ها را در درون خود بیابد.“ (گالیلو گالیله) “Nothing can be taught to a man; but it’s possible to help him find the answer within himself." (Galileo Galilei)
-
سخن بزرگان
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 09:27
” بسیاری مردم شادی های کوچک را بامید خوشبختی بزرگ از دست می دهند.“ (پرل س. باک) “Many people lose the samll joys, in hope for the big happiness.” (Pearl S. Buck)
-
اندیشه ها
یکشنبه 7 مهرماه سال 1387 16:13
” گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بستار طولانی، و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان راآغاز و پایانی نیست.“ (ویلیام شکسپیر ) “ Time is very slow for those who wait, Very fast for...