این بود زندگی

 

 

میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی.... 

                           

                                                 حسین پناهی

سخن بزرگان

 

 

" از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش"  . 

                                                                               آلبرت انیشتن  

 

" برای اداره کردن خویش ، از سرت استفاده کن . برای اداره کردن دیگران ، از قلبت "  .  

                                                                              دالایی لاما

مثل فیل

 

 

  

یک مربی حیوانات سیرک می تواند با نیرنگی بسیار ساده بر فیل ها غلبه کند. وقتی فیل هنوز کودک است یک پایش را به تنه درختی می بندد بچه فیل هر چه تقلا می کند نمی تواند خودش را آزاد کند.. اندک اندک به این تصور عادت می کند که تنه درخت از او نیرومند تر است. هنگامی که بزرگ می شود و قدرت شگرفی می یابد تنها کافی است یک نفر طنابی دور پای فیل گره بزند و او را به یک نهال ببندد. فیل هیچ تلاشی برای آزاد کردن خودش نمی کند.  

 

همچون فیل ها پاهای ما نیز اغلب اسیر بندهای شکننده اند. اما از آنجا که هنگام کودکی به قدرت تنه درخت عادت کرده ایم شهامت مبارزه را نداریم. بی آنکه بفهمیم تنها یک عمل متهورانه ساده برای دست یافتن ما به آزادی کافی است

خرابه‌های خواب

 

 

 

 

یک عمر گذشت و بی تو تاب‌آوردم
بی‌چاره دلم را به‌عذاب‌آوردم
هر بار که طفلکی هوایت را کرد
او را به خرابه‌های خواب آوردم
 

هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است

 

 

موج شراب و موج آب بقا یکی است
هرچند پرده هاست مخالف، نوا یکی است
خواهی به کعبه روکن و خواهی به سومنات  

از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است 

 این ما و من نتیجـﮥ بیگانگی بود 

 صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است
در چشمِ پاک بین نبوَد رسمِ امتیاز 

 در آفتاب، سایـﮥ شاه و گدا یکی است
بی ساقی و شراب، غم از دل نمی ‏رود  

این درد را طبیب یکی و دوا یکی است
از حرفِ خود به تیغ نگردیم چون قلم 

 هرچند دل دو نیم بود، حرف ما یکی است
صائب شکایت از ستم یار چون کند؟ 

 هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است  

 

                                              صائب تبریزی

میلاد امام علی (ع) و روز پدر مبارک باد

 

  

 

ای فدای روی همچون ماه تو

گشته ام من واله و شیدای تو
تکیه گاه من تویی هان ای پدر

ای پدر کی میشوم همتای تو؟
گر تو می بینی که شعری گفته ام

دوست دارم پا گذارم جای تو
گرچه ، نتوان که جا پایت گذاشت

لیک رسوا می شود بدخواه تو
آب دریا را اگر نتوان کشید

میتوان نوشید از دریای تو
ای پدر با من بگو درد دلت

تا که من مرهم نهم غمهای تو
ای پدر پشت و پناه من تویی

پشت من گرم است از گرمای تو
ای پدر خونی که در پود من است

قطره قطره میکنم اهدای تو
روشنی بخش چراغ خانه ای

میستایم روح استغنای تو
کودکانت چون نهالی رسته اند

هست مادر مامن و ماوای تو
ای پدر روزت مبارک ای پدر

من چه دارم تا بریزم پای تو؟

میلاد امام علی) بر همگان مبارک باد

سخن بزرگان

 

" تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید .    

پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند "  . 

                                                                             گراهام بل

گر بدین سان زیست

 

  

 

گر بدین سان زیست باید پست  

من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست... 

گر بدین سان زیست باید پاک  

من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...! 

 

احمد شاملو

تمرکز روی مشکل یا تمرکز روی راه‌حل

 

      

هنگامی ‌که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون ‌جاذبه کار نمی‌کنند. (جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی‌یابد و روی سطح کاغذ نمی‌ریزد.) برای حل این مشکل آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب‌کردند. تحقیقات بیش‌از یک دهه طول‌کشید، 12میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنهاخودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می‌نوشت، زیر آب کار می‌کرد،روی هر سطحی حتی کریستال می‌نوشت و از دمای زیرصفر تا 300 درجه‌ سانتیگراد کار می‌کرد.

روس‌ها راه‌حل ساده‌تری داشتند: آنها از مداد استفاده کردند

این داستان مصداقی برای مقایسه دو روش در حل مسئله است. تمرکز روی مشکل(نوشتن در فضا) یا تمرکز روی راه‌حل(نوشتن در فضا با خودکار)

             

  

سکوت کن دلم

 

          

سکوت کن دلم !این جا سکوت, اجباری ست

 اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاری ست

 همیشه عشق, برایم سکوت و ابهام است

 شبیه دیدن او بین خواب و بیداری ست

چه قدر پیر شدم با مرور خاطره ها

 به ذهن خاطره هایم, سکوت غمباری ست

 دلم شکست و غزل مرد..اه, ای مردم !

چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاری ست!

 اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده ولی

 سکوت کن دلم!این جا سکوت اجباری ست