چو نی مینالم از داغ جدایی
دریغا ای نسیم آشنایی
چنان گشتم غبارآلود غربت
که نشناسم که خود بودم کجایی.
****
من آن ابرم که میخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر میگذارد …
****
شکفتی چون گل و پژمردی از من
خزانم دیدی و آزردی از من
بد آوردی، و گرنه با چنین ناز
اگر دل داشتم میبردی از من!
****
دلم گر قصه گوید، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد، این لب نوش
اگر شب زنده دارم، این سر زلف
چو خوابم در رباید، اینک آغوش
****
سحرگه در چمن خوش رنگ شد گل
نگاهش کردم و دل تنگ شد گل
به دل گفتم که نازست این، میندیش
چو دستی پیش بردم، سنگ شد گل.
ه . الف. سایه
اول!
به به... انتخابت آفرین داره
سلام بر آرش عزیز
بسیار زیبا بود.جدایی همیشه سازنده است زیر تا جدایی نباشد ارزش داشته ها را نمی دانیم و تلاشی برای وصل نخواهیم کرد.