از زندگانیم گله دارد جوانیم

  

 

از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ى جوانى از این زندگانیم
دارم هواى صحبت یاران رفته را
یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم
پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق
داده نوید زندگى جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ى جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بى همزبانیم
اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود
برخاستى که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ

جستجوی شعری در گوگل و هدایت شدنم به اینجا ، باعث شد نگاهی به دیگر پست هایت بیاندازم و لذت ببرم از آنها . مرسی . موفق باشی .

زینب دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ http://nod.blogfa.com

سلام دوست عزیز واقعا وبلاگ قشنگی داری به نوشتن ادامه بده

مشاوره سنگ صبور سعا یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:20 ق.ظ http://www.loloaman77.blogfa.com

عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن
اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن
نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن
گفتم که دلا مبارکت باد در حلقه عاشقان رسیدن
ز آن سوی نظر نظاره کردن در کوچه سینه‌ها دویدن
ای دل ز کجا رسید این دم ای دل ز کجاست این طپیدن
ای مرغ بگو زبان مرغان من دانم رمز تو شنیدن
دل گفت به کار خانه بودم تا خانه آب و گل پریدن
از خانه صنع می پریدم تا خانه صنع آفریدن
چون پای نماند می کشیدند چون گویم صورت کشیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد