چرا خانه کوچک ما سیب نداشت

 

 

 

تو به من خندیدی ،  و نمیدانستی:

من به چه دلهره از باغچه همسایه   سیب را دزدیدم .

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید .

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک.

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق این پندارم ،

که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.

 

 

حمید مصدق

نظرات 4 + ارسال نظر
بانو تمشکی دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ http://tameshki.com

چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر من عاشق این شعرم !!

چقدر نیرو میده بهم !!
عالی بود بیمرام !!

جاده ارتباط شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://braha.blogfa.com

سلام خیلی اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم. خیلی عالیه دستتون درد نکنه. موفق باشین. شما هم سر بزنین.

مرتضی یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:03 ب.ظ

شعر قشنگی بود

در عین خودمونی بودن، خیلی سریع و متنوع داستان را گفته

فقط دو مصراع آخرش یک چیزی کم داره
مثلا اینطوری آهنگش بهتر میشه
«و من اندیشه کنان غرق در این پندارم....... که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت»
در مصراع اول یک«در» اضافه کردم و در مصراع دوم اگر الف خانه را بکشیم درست میشه اما اگر نه آهنگ بهم می خوره برای همین باغچه آهنگ را بهتر ایجاد میکنه

ممنون از شعر لطیف و قشنگی گه گذاشتی

یه نفر شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 10:03 ق.ظ

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

فروغ فرخزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد