از کتاب هنوز در سفرم .... سهراب سپهری

من سال ها نماز خوانده ام. بزرگ ترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی درِ مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت: "نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید!".
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم، بی آن که خدایی داشته باشم!.....

نظرات 2 + ارسال نظر
pari چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ق.ظ http://www.saram

آمده​ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم


آمده​ام چو عقل و جان از همه دیده​ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم


آمده که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده​ام که زر برم زر نبرم خبر برم


گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم


اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

مولانا

behdone دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ق.ظ http://behdone.persianblog.ir

قطار سوی "خدا"میرفت.همه ی مردم سوار شدند.اما وقتی به بهشت رسیدند همگی پیاده شدند؛و فراموش کردند که مقصد "خدا" بود نه بهشت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد