می گویند که جوانی کم شور و شوق نزد سقراط رفت و گفت:" ای سقراط بزرگ آمده ام که از خرمن دانش تو خوشه ای برگیرم."فیلسوف یونانی جوان را به دریا برد، او را به درون آب کشانید و سرش را 30 ثانیه زیر آب کرد.وقتی که دست خود را بر داشت تا جوان سر از آب برآورد و نفس بکشد،سقراط از او خواست که آنچه را خواسته بود تکرار کند.جوان نفس زنان گفت:" دانش، ای مرد بزرگ".سقراط دوباره سرش را زیر آب کرد و این بار چند ثاینه بیشتـر.بعد از چند بار تکرار این عمل، سقراط پرسید: " چه می خواهی" جوان که از نفس افتـاده بودبه زحمت گفت: "هـوا. هـوا مـی خواهم"سقراط گفت: " بسیار خوب، هر وقت که نیاز به دانش را به قدر نیاز به هوا احساس کردی ،آن را به دست خواهی آورد."هیچ چیز جای عشق و علاقه را نمی گیرد.شور و شوق یا عشق و علاقه نیروی اراده را بر می انگیزد.اگر چیزی را از ته دل بخواهید نیروی اراده دستیابی به آن را پیدا خواهید کرد.تنها راه ایجاد چنان خواست هایی تقویت عشق و علاقه است.
سلام
داستان آموزنده ای بود.
امیدوارم به ما هم سر بزنی.
برای تبادل لینک خبر بده.
سلام
باز هم با یه مطلب زیبا رو به رو شدم و خوشحالم . اما کاش در زمینه ى عشق قدمت تشخیص خوبى داشته باشیم .
پیروز و رها
روز خوش