کاش می دانستیم ، ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم
کاش می دانستیم فردا چه اندازه دیر است برای زیستن...
و چه اندازه زود برای مردن
کاش می دانستیم یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست..
و به نا گاه بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش می دانستیم...!!
الهی،تو پاک آفریدی،ماآلوده کردیم.
نمیدانم چه اندازه مجال ماندن دارم
لیک میدانم که مجالی بود برای رسیدن به تعالی که از دست رفت
همسفران یک به یک خواه ناخواه قصد کوچ کردند و من ...
قافله ام در راه است
ره توشه ام کو؟؟؟
جز مشتی عبادت ناقص که روزی از سر حاجت بود و چندی از روی عادت
زمان میگذرد و من هنوز دل از دنیا نکنده ام
چه زود دل بستم به این ناپایدار
سیب سرخ حوا ، وسوسه ی آدم
رانده شدن از بهشت و زمینی شدن
مانده ام و دل بسته ام
دل کندن سخت است اما گریزی نیست از رفتن
تا کی فرصت باقیست؟؟؟
با اینکه نوشته هاتون خیلی قشنگه ولی چرا انقدر غم انگیزن؟
سلام
چقدر زیبا بود....
کاش می دانستیم...