پنجِ وارونه

 

 

پنجِ وارونه چه معنی دارد؟“ 


خواهر کوچکم از من پرسید.
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرت‌زده گفت:
روی دیوار و درختان دیدم.“
بازهم خندیدم.
 

گفت: ”دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه
پنجِ وارونه به مینو می‌داد.“
 

آن‌قدَر خنده بَرَم داشت
که طفلک ترسید.
 

بغلش کردم و
بوسیدم و
با خود گفتم:
بعدها
وقتی باریدنِ بی‌وقفه‌ی درد
سقفِ کوتاهِ دلت را خم کرد
بی‌گمان می‌فهمی
پنجِ وارونه چه معنی دارد
.“
رفت و سیبی آورد
نصف کردیم


دمی خیره بر آن نیمه به نجوا می‌گفت:
نکند یعنی ... یعنی ... همین نیمه‌ی سیب!؟
 

تنِ آن نیمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خنده‌ی لب‌های خدا را چیدم.
خیره بر نیمه‌ی گندیده‌ی خود خندیدم

 

علی بداغی

نظرات 2 + ارسال نظر
علی بداغی جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://dindamal.blogfa.com


سلام ای خسته از پرچین و پرگار!

کلافه از خیابان‌های تکرار!

در این وبلاگِ بارانی، کمی ابر

برای گَه‌گدارِ گریه بگذار!

محمد چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ق.ظ

با سلام
واقعاً وبلاگتون مطالب قشنگی رو در بر گرفته، ان شاء الله که همیشه و در همه مراحل زندگی موفق و سربلند باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد