دلم از فراق خون کردی

 

چه کردم که دلم از فراق خون کردی
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی
چرا زغم دل پر حسرتم بی آزردی
چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی
ز شتیاق تو جانم به لب رسید بیا
نظر به حال دلم کن ببین که چون کردی
همه حد یث وفا و وصال میگفتی
عاشق تو شدم قصه واژگون کردی
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد ، بدتر کنون کردی
کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی

نظرات 3 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ب.ظ http://bparsi.co.cc

سلام وب قشنگی داری .

یه سری هم به من بزن . هر روز آپم .

ضمنا خوشحال میشم تبادل لینک کنیم .

امیر چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ب.ظ http://talkhine.blogsky.com/

سلام.کاش با این همه درد و فراق دل ز دلم فزون می شد...
آپم

امید شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ق.ظ

یافتن آب،به «عشق» است نه به سعی؛
اما پس از «سعی»!

علی شریعتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد