همه به خاطر توست

"ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم."

 سام کین  

 

 

  

 

 

"زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است."

 آنتوان دو سنت اگزوپری 

 

 

  

 

"در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیارطولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد."

هانس نوون  

  

 

"عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید."

کی نودسن   

  

 

"اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود."

ناشناس   

 

 

"بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید."

هلن کلر   

 

  

"این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند."

فرانکلین پی جونز   

 

 

 

"اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست."

 

 هرمان هسه

ثانیه ها

 

 

 

تاریکی در حجم ثانیه ها ریشه دوانده بود

پریشان بودم

شمع خانه ام سوسویی نداشت ،

من تورا

در تاریکی لحظه هایم فریاد زدم

نامت بود که شب را شکافت

برای من

خدایا چقدر ثانیه هایم روشن است

سخنان بزرگان

 

 

اورپیدس: نیکوست ،که ثروتمند باشی و پرتوان،اما نیکوتر آنست که دوستت بدارند

 

 

 

 

دیل کارنگی : راه نفوذ در دیگران ،دانستن آرزو ها یشان است.

سینه ی گرداب

  

 

همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست .

چون باده ی لب تو می نابم آرزوست

ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز

در زیر سایه ی مژه ات. خوابم آرزوست

دو راز نگاه گرم تو . بی تاب گشته ام

بر من نگاه کن . که شب و تابم آرزوست

تا گردن سپید تو گرداب رازهاست

سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب های انتظار

چون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوست

آزادی

 

 

نکنم اگر چاره دل هر جایی را
نتوانم و تن ندهم رسوایی را
همه شب من اختر شمرم کی گردد صبح
مه من چه دانی تو غم تنهایی را
چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند
نبود جز این فایده‌یی بینایی را
ملت ار بداند ثمر آزادی را
برکند ز بن ریشه‌ی استبدادی را
 عارف قزوینی - گرگانه رود طالش ۱۳۲۷

اولین روز دبستان

 

 

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
 بر سوار اسب های چوبکی
 خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود  

فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

به او بگوید

 

 
 اگر کسی را دوست داری به او بگو زیرا قلبها با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند. 
                                                              
                                                                                                   جرج آلن

برای دوست داشتن

 

    

 

 

برای دوست داشتن دیگران لازم نیست هر بار آنها را ببوسید و کاسه های برنجتان را میان گرسنگان جهان سوم توزیع کنید !

برای دوست داشتن دیگران آنها را کمتر در مسند داوری بنشانید

بگذارید آنچه می خواهند بپوشند

آنگونه که می خواهند زندگی کنند

همانی باشند که خود می خواهند همانی که هستند !

(اندره متیوس)

شعری از پابلو نرودا

 

 

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی  ...

تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رؤیاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی  ...

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!

امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!

وفادار ترین مرد

                   

از شیوانا عارف بزرگ پرسیدند  وفادارترین مردی که دیدی که بود؟  

او گفت:" جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان برخورد می کرد شرم و حیا پیشه می کرد و خود را کنار می کشید. او وفادار ترین مردی بود که در تمام عمرم دیده بودم