-
این بود زندگی
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 17:38
میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی.... حسین پناهی
-
سخن بزرگان
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 10:46
" از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش" . آلبرت انیشتن " برای اداره کردن خویش ، از سرت استفاده کن . برای اداره کردن دیگران ، از قلبت " . دالایی لاما
-
مثل فیل
شنبه 20 تیرماه سال 1388 10:40
یک مربی حیوانات سیرک می تواند با نیرنگی بسیار ساده بر فیل ها غلبه کند. وقتی فیل هنوز کودک است یک پایش را به تنه درختی می بندد بچه فیل هر چه تقلا می کند نمی تواند خودش را آزاد کند.. اندک اندک به این تصور عادت می کند که تنه درخت از او نیرومند تر است. هنگامی که بزرگ می شود و قدرت شگرفی می یابد تنها کافی است یک نفر طنابی...
-
خرابههای خواب
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 17:27
یک عمر گذشت و بی تو تابآوردم بیچاره دلم را بهعذابآوردم هر بار که طفلکی هوایت را کرد او را به خرابههای خواب آوردم
-
هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 11:42
موج شراب و موج آب بقا یکی است هرچند پرده هاست مخالف، نوا یکی است خواهی به کعبه روکن و خواهی به سومنات از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است این ما و من نتیجـﮥ بیگانگی بود صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است در چشمِ پاک بین نبوَد رسمِ امتیاز در آفتاب، سایـﮥ شاه و گدا یکی است بی ساقی و شراب، غم از دل نمی رود این درد را...
-
میلاد امام علی (ع) و روز پدر مبارک باد
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 12:22
ای فدای روی همچون ماه تو گشته ام من واله و شیدای تو تکیه گاه من تویی هان ای پدر ای پدر کی میشوم همتای تو؟ گر تو می بینی که شعری گفته ام دوست دارم پا گذارم جای تو گرچه ، نتوان که جا پایت گذاشت لیک رسوا می شود بدخواه تو آب دریا را اگر نتوان کشید میتوان نوشید از دریای تو ای پدر با من بگو درد دلت تا که من مرهم نهم غمهای...
-
سخن بزرگان
شنبه 13 تیرماه سال 1388 12:03
" تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید . پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند " . گراهام بل
-
گر بدین سان زیست
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 15:29
گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست ... گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک ...! احمد شاملو
-
تمرکز روی مشکل یا تمرکز روی راهحل
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 16:16
هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمیکنند. (جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمییابد و روی سطح کاغذ نمیریزد.) برای حل این مشکل آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخابکردند . تحقیقات بیشاز یک دهه طولکشید،...
-
سکوت کن دلم
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 14:36
سکوت کن دلم !این جا سکوت, اجباری ست اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاری ست همیشه عشق, برایم سکوت و ابهام است شبیه دیدن او بین خواب و بیداری ست چه قدر پیر شدم با مرور خاطره ها به ذهن خاطره هایم, سکوت غمباری ست دلم شکست و غزل مرد..اه, ای مردم ! چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاری ست! اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده ولی سکوت کن...
-
خواب
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 09:08
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را میجویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را بیتابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره، خواب را بایستهای چنانکه تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی میآفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای...
-
آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
شنبه 6 تیرماه سال 1388 12:45
نامدگان و رفتگان، از دو کرانه زمان سوی تو میدوند، هان ای تو همیشه در میان در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان هرچه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان ای گل بوستان سرا از پس پردهها درا بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان مست نیاز من شدی، پرده ناز پس زدی از دل...
-
همدردی
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 15:41
موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بستهای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود . موش لبهایش را لیسید و با خود گفت :«کاش یک غذای حسابی باشد. اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد چون صاحب مزرعه یک تله موش...
-
در این سرای بی کسی ...
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 11:58
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم یکی...
-
عیب خود گو
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 14:29
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است کاکل از بالا بلندی رتبه ای پیدا نکرد زلف از افتادگی لایق مشک و عنبر است شست وشاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است آهن و فولاد هر دواز یک کوره آیند برون آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است نا کسی گر از کسی بالا نشیند عیب...
-
شعری از سعدی
دوشنبه 1 تیرماه سال 1388 10:59
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟ بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من بدر میرود چو فرهادم آتش به سر میرود همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو میدویدش به رخسار زرد که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای...
-
عجیب....
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 15:31
زندگی آنقدر عجیب نیست که شما تصور میکنید. زندگی آنقدر عجیب است که شما نمیتوانید تصور کنید
-
کریم
شنبه 30 خردادماه سال 1388 13:25
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ اوردند. کریم خان گفت این اشاره های تو برای چه بود. درویش گفت.نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است. به من چقدر داده ؟ کریم خان در حال کشیدن...
-
میخواهم پیاده شوم
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 12:23
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! دکتر علی شریعتی
-
راز کاینات
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 14:33
روزی یکی از زرنگترین شاگردان شیوانا از او پرسید استاد چگونه می توان به مقامی رسید که هر چه را می خواهیم بتوانیم به دست آوریم؟ شیوانا گفت بعدا جواب را خواهد داد .اما همان روز از همه شاگردان خواست تا هر کدام در جلسه بعد با خو د سیبی به همراه بیاورند.جلسه بعد از آنها خواست مقابل دیوار بنشینند وسیب را روی چهار پایه ای...
-
روز مادر
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 16:09
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف...
-
تلاش
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 15:22
هیچ چیزی برای یاد گرفتن کوچک و هیچ کاری برای انجام دادن بزرگ نیست
-
فقط از قیافه و لباسشان خوشم نیامد
دوشنبه 18 خردادماه سال 1388 15:01
برای حفر چاهی در مدرسه نیاز به استخدام چند کارگر بود . شیوانا به یکی از شاگردانش گفت که اولین کارگر ماهری که سر راهش سبز شد را برای این کار به مدرسه بیاورد . شاگرد رفت و چند ساعت بعد برگشت و گفت کسی را پیدا نکرده است . شیوانا با تعجب پرسید :" کافی بود به محل اجتماع کارگران در میدان اصلی شهر می رفتی و یکی را پیدا...
-
تنها یی
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 09:44
کسی ما را نمی جوید، کسی ما را نمی پرسد، کسی تنها یی ما را نمی گرید، دلم در حسرت یک دست، دلم در حسرت یک دوست، دلم در حسرت یک بی ریای مهربان مانده است، کدامین یار ما را می برد، تا انتهای باغ بارانی؟ کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق دعوت می کند ما را؟، واما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی، تو که حتی شبی را هم...
-
قدر ثانیه های زندگیت را بدان
شنبه 16 خردادماه سال 1388 11:19
برای زندگی کردن بسیار کم فرصت داریم : اما برای روزی که خواهیم رفت از اینجا تا ابدیت . قدر ثانیه های زندگیت را بدان شاید آن دنیا: انگونه که فکر میکنی نباشد !!!
-
دلیل تنهای
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 00:31
در نهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهایی ما.. دکتر علی شریعتی
-
" جهان بین باشید نه خود بین"
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 14:35
" بگذار کسی به من نیندیشد بگذار من به تمام جهان بیندیشم " زیرا من بی جهان نیستم و جهان بی من ه ست
-
عشق همیشگی من مادر
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 12:06
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت دومین سال زندگی بدون مادر مادرجان یاد گرامی باد
-
من که رفتم
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 08:54
من که رفتم بنویسیددمش گرم نبود بنویسید صدا بود ولی نرم نبود خانه در خاک وخدا داشت،تماشایی بود بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید بنویسید که با چلچله ها الفت داشت اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت دلش از زمزمهء نور عطش می بارید ریشه در ماه ، ولی روی زمین...
-
زیر باران
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 11:14
زیر باران بیا قدم بزنیم حرف نشنیده ای به هم بزنیم نو بگوییم و نو بیندیشیم عادت کهنه را به هم بزنیم و ز باران کمی بیاموزیم که بباریم و حرف کم بزنیم کم بباریم اگر ، ولی همه جا عالمی را به چهره نم بزنیم چتر را تا کنیم و خیس شویم لحظه ای پشت پا به غم بزنیم سخن از عشق خود به خود زیباست سخن عاشقانه ای به هم بزنیم قلم زندگی...