-
لب خاموش
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 11:59
امشب به قصه دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی این دُر همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت در ساغر تو چیست که با جرعه نخست هشیار و مست را همه مدهوش می کنی می جوش می زند به دل خم بیا ببین یادی اگر ز خون سیاووش می کنی گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت بهتر ز...
-
سخن بزرگان
شنبه 4 مهرماه سال 1388 15:34
هر وقت که زمین خوردی ، دست کم چیزی از زمین بردار... انسان بزرگ نیست جز به وسیله ی فکرش, شریف نیست جز به واسطه ی احساساتش و قابل احترام نیست جز به سبب اعمال نیکش
-
عید سعید فطر پیشاپیش مبارک
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 09:22
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلال است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی...
-
اگر دل داشتم
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 14:13
شکفتی چون گل و پژمردی از من خزانم دیدی و آزردی از من بد آوردی، وگرنه با چنین ناز اگر دل داشتم میبردی از من ه. ا. سایه
-
بخت با من یار نیست
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 13:06
روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود. او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به...
-
تولدت مبارک
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 13:07
نگاهت را قاب می گیرم در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی می بخشد امروز روز توست... تولدت مبارک
-
تقدیر
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 14:47
نفس می کشیم به حکم تقدیر .می مانیم به فرمان سرنوشت. می جوییم به تدبیر اندیشه و می خواهیم به خواهش دل. زندگی می کنیم به امید رسیدن به ارزو ها . مبارزه میکنیم برای رسیدن به پیروزی و چه شیرین است موفقیت ان زمانی که بی مهری های زمانه بارها ما را چون شیشه های شکننده خورد می کند ولی ما چون صخره های پایدار همچنان ایستاده ایم...
-
دلم تنگ است
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 11:04
دلم تنگ است نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل دلم تنگ است وتنهایم و تنهایی به لب آورده جانم را بیا تا با تو گویم از...
-
گرم باش
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 12:16
کولر رانده ی بام بخاری دنج اتاق گرم اگر باشی دلخواهی
-
دلم از فراق خون کردی
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 19:36
چه کردم که دلم از فراق خون کردی چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی چرا زغم دل پر حسرتم بی آزردی چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی ز شتیاق تو جانم به لب رسید بیا نظر به حال دلم کن ببین که چون کردی همه حد یث وفا و وصال میگفتی عاشق تو شدم قصه واژگون کردی هزار بار بگفتی نکو کنم کارت نکو نکردی و از بد ، بدتر کنون کردی کجا به...
-
همه به خاطر توست
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 13:45
"ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم." سام کین "زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است." آنتوان دو سنت اگزوپری "در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیارطولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." هانس نوون...
-
ثانیه ها
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 09:23
تاریکی در حجم ثانیه ها ریشه دوانده بود پریشان بودم شمع خانه ام سوسویی نداشت ، من تورا در تاریکی لحظه هایم فریاد زدم نامت بود که شب را شکافت برای من خدایا چقدر ثانیه هایم روشن است
-
سخنان بزرگان
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 10:02
اورپیدس: نیکوست ،که ثروتمند باشی و پرتوان،اما نیکوتر آنست که دوستت بدارند . دیل کارنگی : راه نفوذ در دیگران ،دانستن آرزو ها یشان است.
-
سینه ی گرداب
جمعه 30 مردادماه سال 1388 20:24
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست . چون باده ی لب تو می نابم آرزوست ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز در زیر سایه ی مژه ات. خوابم آرزوست دو راز نگاه گرم تو . بی تاب گشته ام بر من نگاه کن . که شب و تابم آرزوست تا گردن سپید تو گرداب رازهاست سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست تا وارهم ز وحشت شب های انتظار چون خنده ی تو مهر...
-
آزادی
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 16:22
نکنم اگر چاره دل هر جایی را نتوانم و تن ندهم رسوایی را همه شب من اختر شمرم کی گردد صبح مه من چه دانی تو غم تنهایی را چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند نبود جز این فایدهیی بینایی را ملت ار بداند ثمر آزادی را برکند ز بن ریشهی استبدادی را عارف قزوینی - گرگانه رود طالش ۱۳۲۷
-
اولین روز دبستان
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 11:21
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش...
-
به او بگوید
شنبه 24 مردادماه سال 1388 14:09
اگر کسی را دوست داری به او بگو زیرا قلبها با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند. جرج آلن
-
برای دوست داشتن
شنبه 10 مردادماه سال 1388 13:18
برای دوست داشتن دیگران لازم نیست هر بار آنها را ببوسید و کاسه های برنجتان را میان گرسنگان جهان سوم توزیع کنید ! برای دوست داشتن دیگران آنها را کمتر در مسند داوری بنشانید بگذارید آنچه می خواهند بپوشند آنگونه که می خواهند زندگی کنند همانی باشند که خود می خواهند همانی که هستند ! (اندره متیوس)
-
شعری از پابلو نرودا
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 15:07
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر بردهی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی … اگر روزمرّگی را...
-
وفادار ترین مرد
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 16:38
از شیوانا عارف بزرگ پرسیدند وفادارترین مردی که دیدی که بود؟ او گفت:" جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان برخورد می کرد شرم و حیا پیشه می کرد و خود را کنار می کشید. او وفادار ترین مردی بود که در تمام عمرم دیده بودم
-
صلت کدام قصیده ای
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 11:42
مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازی که تو آغاز می کنی ! پس پشت مردمکانت فریاد کدام زندانی است، که آزادی را به لبان برآماسیده ی گل سرخی پرتاب می کند؟ ورنه، ا ین ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست...
-
دلم چونان طاووسى در یک روز بارانى
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 10:35
دلم چونان طاووسى در یک روز بارانى، پرهایش را که آمیخته به رنگ هاى گرم و شاد اندیشه است مى گستراند و با شور و شعف، در جستجوى تصویرى در آسمان است، و آرزوى دیدن کسى را دارد که خود نمى شناسدش. دلم به رقص در آمده است. ابرها با سر و صدا از آسمانى به آسمان دیگر مى گذرند ــ باران افق ها را مى روبد، کبوترها خاموش در آشیانه...
-
دوست داشتن
شنبه 3 مردادماه سال 1388 09:46
مردم از داشتن دوست خوشحالند من از دوست داشتن
-
پنجِ وارونه
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 10:31
پنجِ وارونه چه معنی دارد؟ “ خواهر کوچکم از من پرسید . من به او خندیدم . کمی آزرده و حیرتزده گفت : ” روی دیوار و درختان دیدم .“ بازهم خندیدم . گفت : ” دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنجِ وارونه به مینو میداد .“ آنقدَر خنده بَرَم داشت که طفلک ترسید . بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم : ” بعدها وقتی باریدنِ بیوقفهی...
-
تا سحر
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 15:33
تا سحر ای شمـــــــع بر بالیــــن من امشب از بهر خدا بیدار باش سایه غم ناگهان بر دل نشــــــست رحم کن امشب مرا غمخوار باش کام امیدم به خون آغشته شــــد تیرهای غم چنان بر دل نشست کاندرین دریای مست زندگی کشتی امید من بر گل نشست آه ! ای یاران به فریادم رسیـــــد ورنه مرگ امشب به فریادم رسد ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه...
-
عید مبعث مبارک باد
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 13:42
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولای زمان مهتر صاحب دل امجد آن سید مسعود خداوند موید پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید "ما کان محمد(ص)" عید مبعث عید پیامبر اعظم حضرت محمد(ص) بر همه مسلمانان جهان مبارک
-
راز ماندن
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 10:01
کوه پرسید ز رود زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست ؟ گفت : در رفتن من کوه پرسید : و من گفت : در ماندن تو بلبلی گفت : و من ؟ گفت : در غزلخوانی تو آه از آن آبادی که در آن کوه رود ، رود مرداب شود و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد ، و نخواند دیگر. ما و تو بلبل و کوه و رودیم راز ماندن جز ، در خواندن من ، ماندن تو...
-
پند لقمان
شنبه 27 تیرماه سال 1388 17:22
روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی! و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی! پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان...
-
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا ( یاد بود 26 تیرماه)
شنبه 27 تیرماه سال 1388 15:36
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا سایهی او گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم، گریهی خندیده منم یار پسندیده منم، یار پسندید مرا کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا پرتو دیدار خوشش تافته در دیدهی من آینه در آینه شد، دیدمش و دید مرا آینه خورشید شود پیش رخ روشن او تاب...
-
تفکر خلاق
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 09:47
روزی دو شکارچی برای شکار به جنگلی می روند . در حین شکار ناگهان خرس گرسنه ای را می بینند که قصد حمله به آنها را دارد. با دیدن این خرس گرسنه هر دوی آنها پا به فرار می گذارند در حین فرار ناگهان یکی از آنها می ایستد و وسایل خود را دور می اندازد و کفشهایش را نیز از پا در می آورد و دور می اندازد دوستش با تعجب از او می پرسد:...